فرهنگ و هنر

کافکا و دختر بچه کوچولو؛ قدرت کلمات

داستان جالب فرانتس کافکا، نویسنده شهیر قرن بیستم با یک دختر بچه کوچولو که طرز نگاه هر خواننده‌ای را به زندگی می‌تواند عوض کند!

کافکا یک روز در پارکی که مشغول پیاده روی های معمول خود بود، یک دختر بچه ای را می‌بیند که در حال گریه کردن است. وقتی با او صحبت می کند و دلیل گریه کردنش را می‌پرسد، متوجه می شود که این دختر عروسکش را گم کرده است.

کافکا برای همدردی و امید دادن به دختر قول می دهد که عروسک گم شده او را برایش پیدا کند. سپس برای روز بعد با هم قرار می گذارند و از هم خداحافظی می کنند.

کافکا برای یافتن عروسک خیلی تلاش می کند، ولی تلاشش  بی نتیجه می ماند. پس از آن تصمیم می گیرد نامه هایی از طرف عروسک به دخترک بنویسد. در اولین نامه خود به دخترک می نویسد که؛ «لطفا نگران من نباش، من برای دیدن جهان به یک سفر طولانی رفتم. برایت تعریف خواهم کرد چه اتفاقاتی برایم افتاد.»

کافکا هر دفعه که دخترک را می بیند برای او نامه هایی که از طرف عروسک برای او نوشته شده است را می خواند و هیجان دختر رفته رفته بیشتر می شود.

ماه ها می گذرد و آخرین دیدار آنها فرا می رسد. در آخرین دیدارشان کافکا برای دخترک یک عروسک می دهد و می گوید که این عروسک گم شده توست. اما دخترک از دیدن این عروسک که اصلا شبیه عروسک او نیست، تعجب می کند. یادداشتی که کافکا به عروسک چسبانده بوده تعجب دخترک را برطرف می کند: «مسافرتم منو خیلی تغییر داد.»

سالها بعد، دخترک کوچولو که عروسک خود را نگه داشته  بوده، یک زن بالغ می شود. روزی یک تکه کاغذ کوچکی که به طرز ماهرانه ای داخل عروسکش پنهان شده بود را پیدا می کند. بر روی آن کاغذ این  کلمات نوشته شده بوده: 

«دیر یا زود هرچه را که دوست داری از دست خواهی داد اما عشق با قیافه دیگری پیش رویت ظاهر خواهد شد.»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا