آنچه «ایرانگرایی» نام گرفت، در عمل به سیاستی تبدیل شد که تنوع زبانی، فرهنگی و تاریخی را تهدیدی علیه انسجام ملی تلقی میکرد و تنها یکزبان و روایت رسمی را مجاز میشمرد.
آزربایجان در برابر این سیاستها خاموش نماند. حافظهی تاریخیاش زنده بود و فراموش نکرد که چگونه زبان، فرهنگ و هویتش به حاشیه رانده شد. مردمش از داشتههای خود دفاع کردند و در برابر پروژهی یکسانسازی فرهنگی ایستادند. این مقاومت صرفاً نمادین نبود؛ آنگاهکه پایههای سلطنت لرزید، #آزربایجان از نخستین خاستگاههای «نه» به سلطهی پهلوی بود و آن «نه»، آغازی شد بر پایان نظامی که پدر ایشان پیریزی کرده بود.
چندین سال است که جمهوری اسلامی نیز، با زبانی متفاوت و ظاهری نو، همان مسیر ملیگرایی فارس محور را ادامه میدهد؛ و ما از تکرار شعارهای فرسوده عبور کردهایم و به ژرفای تجربهی تاریخی خود بازگشتهایم. میدانیم کجا ایستادهایم و چه چیزهایی برایمان غیرقابل مصالحهاند.
تاریخ بارها نشان داده است که بدون تکیهبر مرکز و روایت رسمی آن، میتوان هویت را پاس داشت، مسیر را تغییر داد و صدای دیگری را به تاریخ تحمیل کرد.
هیچچیز الزاماً از مرکز آغاز نمیشود؛ گاه تنها صدایی از آزربایجان کافی است تا معادلات مرکز را به چالش بکشد.