آذربایجانایرانمقالات

کاریکاتور تجزیه نویسنده:سعید متین‌پور

۱. انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی در ایران در بخش رای دهندگان مشارکت کمتری نسبت به دوره‌های گذشته داشت. به خصوص در شهرهای بزرگ درصد مشارکت فاصله بیشتری را نسبت به دوره‌های قبل نشان داد. در یک مورد اما وضعیت استثنایی بود: شهرستان ارومیه مرکز استان آذربایجان غربی. اکثریت جمعیت ترک در انتخابات شرکت نکردند اما مشارکت اقلیت کرد ۷۰٪ بود. بدین ترتیب برای اولین بار از سه نماینده ارومیه دو تن کرد بودند. این نتیجه قابل پیش‌بینی بود. تقریبا مشخص بود که قاطبه جمعیت ترک همراه با دیگر شهرها و فضای عمومی انتخاباتی در کشور پای صندوق رای نمی‌روند اما جریانی در میان کردها دست به کار شده بود و با درخواست از کاندیداهای کرد برای کناره‌گیری به نفع سه کاندیدا به نوعی جمعیت کرد را به یکدستی و اشتراک عمل و شرکت در انتخابات دعوت می‌کرد. توافق انجام شد و سه نفر به عنوان کاندیداهای کردهای ساکن ارومیه معرفی شدند. پس از انتخابات در حالی که جامعه ترک نسبت به انتخاب تنها نماینده معرفی شده ترک بی‌تفاوت بود جمعیتی از کردها به خیابان آمدند و جشن گرفتند. به واسطه یکی از نمایندگان جدید کرد پیام تبریکی از ناجی شریفی زیندشتی که متهم به رهبری فعالیت‌های مافیایی و جرایم و جنایات سازمان یافته است منتشر شد. اوپوزیسیون کرد سکوت کرد. رسانه‌های کردی غالبا به اعلام نتیجه قناعت کردند. اما در بین کردهای غیرایرانی مساله به گونه‌ای دیگر نمود پیدا کرد. اکانت‌های زیادی در شبکه‌های اجتماعی به زبان‌های کردی و ترکی استانبولی پیام دادند که کردها با دوازده نماینده در «استان ارومیه» برنده شدند. در حالی که نه استان ارومیه‌ای وجود دارد و نه دوازده کرد در آنجا نماینده شده‌اند. همچنین جالب توجه‌تر این که پروپاگاندا راه افتاد که ارومیه کردستان است. مخاطب این پیام کردهای عراق ، سوریه و به خصوص ترکیه بودند. کردهای ایران که می‌دانند ارومیه کجاست و زبان و مذهب غالب در آن کدامست.

۲. در ماه مارس جاری میلادی در روزنامه اسرائیلی اورشلیم پست نویسنده‌ای پیشنهاد داده است ایران تجزیه شود. این بار در داخل ایران اکانت‌ها به صدا درآمدند: اسرائیل به دنبال تجزیه ایران است. چه برنامه‌ای! یک روزنامه‌نگار در یک روزنا‌مه‌ای که ارگان هیچ سازمان دولتی نیست طرحی داده است که گویا از نظر اکانت‌های مورد اشاره قطعا لازم الاجراست! دولت اسرائیل که مشغول بی‌سابقه‌ترین قتل عام دهه‌های اخیر است البته اگر از نوشته خبر داشته بدش نمی‌آمده است که بخشی از افکار عمومی را به مساله‌ای جز جنایت در حال انجامش متوجه کند. اما اصلا اسرائیل چرا باید در میانه یک قتل عام برنامه‌اش برای تجزیه یک کشور دیگر را اعلام کند؛ آن هم در جهت مخالف کسانی که به او سمپاتی هم دارند؟ اصلا اسرائیل پیشنهاد تجزیه داده است؛ چرا باید آن را جدی گرفت؟ پیشنهاد به غربی‌هاست. آیا آن‌ها جدی گرفته‌اند یا می‌گیرند؟ سوالات تا بی‌نهایت ادامه‌دار است. بیایید توافق کنیم که در بدبینانه‌ترین حالت این یک بازی رسانه‌ای است.

۳. اما چرا بازی با تجزیه؟ چرا فضا به گونه‌ای شده است که با یک شعار اشتباه فهم شده در استادیوم فوتبال تبریز و یا یک پلاکارد که در نهایت کار چند جوان احساساتی است از رادیو زمانه در اروپا تا روزنامه دولتی ایران در تهران نگران تجزیه می‌شوند؟ چرا ده‌ها نوشته‌ای را که ماهانه دست کم فعالین مدنی ترک در داخل کشور منتشر می‌کنند و هیچ درخواستی برای تجزیه سیاسی ایران ندارند مورد توجه قرار نمی‌دهند اما یک حادثه آنی را که استمرار گفتمانی هم ندارد و در مناطق ترک‌نشین نشانه‌ای دال بر استمرار آن نیست ملعبه می‌سازند و «وا ایرانا» سر می‌دهند؟ تجزیه اسم رمز پراکنده کردن امکان دیالوگ و همفکری ایرانیان نسبت به آینده خود است. در حالی که فعالین مدنی و سیاسی سال‌هاست از کمترین و ضعیف‌ترین امکانات زیر فشارهای امنیتی و قضایی استفاده می‌کنند اما عنان به احساسات نمی‌سپارند و جز اجرای قانون و احقاق حقوق جامعه خود را خواستار نیستند چرا این انگ ایشان را رها نمی‌سازد؟ انگی که دست کم باید به یک حزب یا تشکیلات سیاسی نسبت داده شود. چرا که تجزیه‌طلبی یک پروژه سیاسی است که تعقیب عملی آن جز توسط یک تشکیلات سیاسی ممکن نیست. همه می‌دانیم که در داخل کشور هیچ گونه امکان فعالیتی برای کار تشکیلاتیِ خارج از کنترل دولت وجود ندارد. حتی احزاب اصلاح طلب هم که از درون جمهوری اسلامی برآمده‌اند امروز تنها کاری که می‌کنند امتناع از فعالیت است. پس تجزیه‌طلب‌ها کجا هستند؟ در خارج؟ دست کم در مورد ترک‌ها احزاب خارج از کشور هیچ گاه وزن سیاسی خود را امتحان نکرده‌اند و تا کنون نیز نشانه‌ای دال بر تاثیر فراگیر این احزاب یا حتی امتداد فعالیت آن‌ها به داخل کشور مشاهده نشده است.

۴. اما امر واقع چیست؟ به همه آن چه که باید به صورت جدی مساله ایران تلقی شوند شکل کاریکاتور داده‌اند. تنوع مذهبی، زبانی و فرهنگی کشور ذیل تجزیه‌طلبی خطر امنیتی تلقی می‌شود. همه آن چه به محیط زیست مربوط است در نگرانی‌ها نسبت به احتمال موفقیت آمیز بودن یا نبودن جفت‌گیری دو قلاده یوز خلاصه می‌گردد. در سایه این نگرانی ملی شده دیگر آلودگی‌های صنایع معدنی و شیمایی، خشک شدن دریاچه ارومیه، امحا جنگل‌ها و ده‌ها معضل زیست محیطی که حیات انسان‌ها را تهدید می‌کنند جایی نمی‌یابند. حقوق کارگر به دعواهای یکی دو میلیونی بر سر حداقل دستمزد تقلیل می‌یابد. در حالی که کارگر در نبود سندیکا و اتحادیه به واقع هیچ حقی ندارد و در تورم مستمر شده یک میلیون دو میلیون بالاتر چیزی جز ریشخند او و پاک کردن صورت مساله نیست. ما به واقع تجزیه شده هستیم. زمانی که هیچ حزبی برای نمایندگی طبقات و هویت‌ها در کشور وجود ندارد هر کس نه یک من اجتماعی بلکه یک من تقلیل یافته است. انسانی که به صفت اجتماعی بودن ذاتن یک موجود سیاسی است که به سمت غیرسیاسی شدن رانده می‌شود. اگر خطر تجزیه‌ای وجود دارد همین است. اندک توان اجتماعی جامعه نیز در حال تقلیل است و در ناتوانی انسان برای حفظ محیط زیست، فرهنگ و آزادی دخالت در سیاست آن چه در آینده باقی می‌ماند ویرانه‌ای است که انسان به پایین‌ترین درجه شأنیت خود رسیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا