آذربایجانتحلیل و گزارش

تروریزم تاریخی کوردان مسیحی و حوادث جیلولوق آزربایجان غربی

هدف این نوشتار تبرئه آشوریها از فجایع غرب آزرایجان نیست بلکه آشکار شاختن دست مهاجرین کورد در یکی از ‏تاریکترین ‏گوشه های تاریخ این مرز بوم است. ‏

با مرور فاجعه جیلولوق سوالات بسیاری پیش می آید! جیلوها که بودند؟ از چه گروه قومی بودند؟ چرا آزربایجان غربی را برای اهداف خود برگزیدند؟ چرا آشوریهای سایر مناطق تورکیه با آنها همراهی نکردند؟ در روایات حوادث سال 1918 در تعریف جیلو ها میاید که “اینها گروهی از آشوریهای عثمانی بودند”. هدف این نوشتار موشکافی این تعریف و رفع یک اشتباه رایج در مورد جیلوهاست!

ماشین کشتاری که در سالهای {1296ه.ش}1918 میلادی در غرب آزربایجان به حرکت درآمد دارای موتور محرکی از کوردهای مسیحی(!)، چرخهایی از آشوریان و قاچاق ائرمنیها بود که با را هبری انگلیس، فرانسه و روسیه از روی اجساد 150 هزار آزربایجانی بیدفاع عبور کرد و بزرگترین کشتار در خاورمیانه قرن بیستم را رقم زد!

اما کوردهای مسیحی شده یا موتور محرک این ماشین کشتار چه کسانی بودند؟

گروه قومی آشوری(آثوری-سریانی) بطور پراکنده در کلنیهای مجتمع در تورکیه و عراق سابقه سکونت طولانی دارد. اما جنگجویانی که وقایع سالهای تاریک را رقم زدند دسته کوچکی از مسیحیان ناحیه حکاری تورکیه یودند. مسیحیان این مناطق با کوردها عجین شده اند و با توالدهایی که رخ داده غالبا دورگه های کورد-آشوری هستند. برخی کوردهای این مناطق هم، به دین مسیح درآمده اند و اصولن تفکیک اینها مشکل است. مسیحیان این مناطق به آشوربهای کوهستانی معروفند و عمدتا خشن تر از سایر آشوریان و از لحاظ پوشش متفاوت تر از آشوریان قارص و …هستند! در خود عثمانی به اینها جیلو گفته میشد! در حالی که این نام برای سایر آشوریهای امپراطوری کاربرد نداشته است. درنظام نامه مالیه عثمانی اینها نه جزء دونمه ها، نه ارامنه و نه مسیحیان شرق امپراطوری طبقه بندی شده اند!. جالب است که حتی مردمان غرب آزربایجان هم به اینها آشوری نمیگفتند!. در لابلای سطور بجا مانده از آن دوران گه گاه به اصطلاح “کوردهای عثمانی” که عوام الناس غرب آزربایجان به همراهان مارشیمون اطلاق میکردند برمیخوریم! آیا جمعیتی که تحت معییت مارشیمون غرب آزربایجان را به خاک وخون کشیدند مخلوطی از کوردهای مسیحی حکاری و آشوریها بودند؟! خود مارشیمون که بود؟ خوشبختانه تاریخ در این مورد پنهانکاری نکرده است! مار شمعون بیست و یکم بنیامین (به سریانی: ܡܪܝ ܒܢܝܡܝܢ ܫܡܥܘܢ ܥܣܪܝܢ ܘܩܕܡܝܐ) یا مارشیمون بنیامین- در بیشتر بنمایه‌های ایرانی مارشیمون- (متولد ۱۸۸۷- وفات ۳ مارس ۱۹۱۸/جمادی‌الثانی ۱۳۳۶ هجری قمری رهبر مذهبی مسیحیان پیرو کلیسای شرق آشور بود در حوادث جلولوق خواهرش ظریفه و زنش سورمه خانم از خانواده اش همراهش بودند.کورد بودن اعوان مارشیمون را میتوان از طرز پوشش اینها استنباط کرد: میرزا امین الشرع خوئی از شاهدان و وراویان آن فجایع در ذکر ظاهر جیلوها آورده: “همه کلاههای نمدی بی شاسیک داشته و شلوارهای خیلی گشاد پوشیده و برخی دستار به سر داشتند و تفنگهایشان همه چاپ عثمانی بود!” و از اینان بعنوان “اکراد عثمانی” یاد کرده است!. به احتمال قوی خیلی از جیلوها به زبان مادریشان یعنی کوردی سخن میگفتند. این را میتوان از حرفهای مارشیمون به سمکو فهمید. حتی در این جلسه از مترجم هم استفاده نشده بود و یقینا مارشیمون کوردی میدانسته است! مارشیمون در این دیدار که منتهی به مرگش شد خطاب به سمیتقو میگوید:”یک خون در رگهای ماست و این کردستان سرزمین همه ماست، افسوس که جدائی در کیش و آیینمان ما را از هم جدا انداخته! من اینجا را به شما واگذار میکنم و خود به خلیج میروم تا به قوای انگلیسی بپیوندم ”

میتوان گفت که در آن دوره سمکو و همراهانش ارتباط نزدیکی با انگلستان نداشتند و آنچه که پل ارتباطی تشکیلات مسیحی با سمکو گردید تکیه بر هم خونی بود و مارشیمون با شمّ سیاسی بلا در پی بهره بردای از آن بود!. نقطه دیگر اینکه چنانچه آرشیو روزنامه های آن دوران یعنی تجدد، عصر نو و یا گزارشات دمکراتهای تبریز به حاجی احتشام(حاکم تبریز) را مرور کنیم متفقا از آشوریها بعنوان مسببان حملات نام برده شده است در حالی که گزارشات شاهدان عینی که گاها نقل قولهای مردم مظلوم شهرهای اورمیه و حومه را آورده اند بوضوح از رایج بودن اصطلاح “کردهای عثمانی” پرده بر میدارد! (این درحالی است که هیچ گزارشی از عبور کردهای مسلمانان عثمانی و همکاری در کشتارهای غرب آزربایجان در دست نیست). امین الشرع خوئی آورده است که در قوشچی کوردهای عثمانی به کمین گاه قاچاق ارمنی ها حمله کرده و آنها را زخمی و لخت میکنند و ارامنه که به اکراد دسترسی نداشتند به انتقام جوئی از روستائیان میپردازند! اما در گزارش روزنامه تجدد از این واقعه جای کوردهای عثمانی با آشوریها عوض شده است!! با دقت در این جملات میتوان دریافت که در آن دوران مردم غرب آزربایجان به جیلوها {به درستی} کوردهای عثمانی و به یاغیان هم پیاله سمیتقو کوردهای سمیتقو میگفتند! اصولن هم کسانی که با فرهنگ غرب آزربایجان آشنا هستند میدانند که واژه کورد در قدیم بیشتر در معنای تیم یا گروه استعمال میشده مثل “مالّا مصطفی کوردلری” یا “سیمیتقو کوردلری” یا “سامسام خان کوردلری”!

هدف این نوشتار تبرئه آشوریها از فجایع غرب آزرایجان نیست بلکه آشکار شاختن دست مهاجرین کورد در یکی از تاریکترین گوشه های تاریخ این مرز بوم است تا اینجا نشان دادیم که ادله زیادی در مورد کورد مسیحی بودن عاملین اصلی کشتارهای جیلولوق وجود دارد!

اما چه عواملی سببب شد تا همه حوادث غرب آزربایجان به نام آشوریها مهر بخورد؟

1) در آن دوران تنها ارتباط مردم فلک زده غرب آزربایجان با سایر نقاط ایران و قفقاز روزنامه های تبریز بودند. گزارشات این روزنامه ها متاثر از روشنفکری سیاسی بود به این صورت که اولا اینها بیشتر از همکاران تورکی-فارسی خود در استانبول تاثیر میگرفتند که آنها هم از اصطلاح رایج عثمانی یعنی “جیلو” در حق کوردهای مسیحی بهره برده بودند! و ثانیا اینکه تکیه بر نام آشوریها در جهت تحریک توده های مسلمان برای یاری همکیشانشان بر علیه نصارا بوده است!

2)تحریک احساسات ضد انگلیسی: آشوریهای ایران و عراق در آن دوره مثل کلیمیهای عراق به شدت به اعمّال انگلستان وابسته بودند. بنابراین هدف بسیاری از روزنامه نگاران و اصحاب رسانه که غالبا افکار ضد استعماری داشتند(مثل شیخ محمد خیابانی) ارتباط دادن فجایع آزربایجان با انگلستان و ایجاد نفرت عمومی از انگلیسی ها بود!

3)ترور مارشیمون بدست سیمیتقو: هر چند که این ترور تیغ دو لبه ای بود که هم خوشبختانه سبب سکته تشکیلات مسیحی شد و هم بدبختانه سبب هار شدن مهاجمان و کشتار فجیع 20000اورمیه ای در یک نیم روز گردید اما آب تطهیری بود که بر دست کوردهای مهاجر ریخت و در پای قضاوت حساب کوردها را از جیلوها جدا کرد! . این ترور با دو انگیزه صورت گرفت اول جلب نظر عثمانی و دوم اینکه سمکو دریافته بود که هدف مارشیمون تنها بهره گیری از سواران سمکو( نقطه ضعف تشکیلات مسیحی) است و قطعا مارشیمون میخواست دست سمکوی کورد را در پوست گردو بگذارد! ترس سمکو از ظهور رقیب جدی و تنگ شدن عرصه غارت بود و تاریخ نشان داد که پس از رفع فتنه جیلوها و ایجاد خلاء قدرت در غرب آزربایجان، سمکو و مهاجرین کورد همراهش چه بلاها که بر سر این مردم مظلوم نیاوردند!

یادآوری ان روزهای تلخ و مصیبتی که اجدادمان متحمل شده اند اشکمان را در میاورد اما تاریخ روضه نیست، درس است! و آنچه که برای امروزمان باقی مانده دو نقطه مهم است: یک، عدم تشکیلاتی بودن مردم ما که مسیحیان را جری تر کرد و دوم اینکه در خانه را بروی هر دزدی باز گذاشتن!. اصطلاح خانمان سوزی که از آن دوران در تاریخ مانده و مثل پتک بر سرمان میکوبد اصطلاح “الله قوناغی” است! مردم نجیب غرب آزربایجان هم به کوردهای مسیحی و هم به کوردهای سمیتقو گفتند الله قوناغی! و همین مهمانان خدا میزبانانشان را از خایه آویزان کردند! شکم اجساد را دریدند تا مبادا طلائی بلعیده شده باشد!

متاسفانه الان هم برخی به مهاجرین کورد میگویند قوناغ!!! هم وطنان اشتباه نکنید! الله قوناغی ترور نمی کند! پژاک نمیسازد! تابلوی تورکی تخریب نمیکند! نام شهر جعل نمیکند! زمین برای تغییر ترکیب جمعیتی نمی خرد! اینها اشغالگرند همانطور که پدرانشان بودند!

تمام فجایعی که تجربه کرده ایم از حضور بیجای این مهاجرین بوده است! نه نفتی داشتیم که پای ابرقدرتها را به اینجا بکشد، نه گروههای جهادی داشتیم، نه نقطه برخورد دنیای مسیحی و مسلمان بوده ایم و نه هیچ پاشنه آشیل دیگری! جائی آرام با مردمان نجیب، فقط و فقط درد حضور این مهاجرین را کشیده ایم!.یا درگیری مستقیم با تروریستها داشته ایم یا قربانی جنگهای کفتارماُبانه مهاجرین تروریست شده ایم! 16000مسیحی که از وان به قصد سلماس در حرکت بودند در دره قطور در کمین کوردهای شکاک افتاده قتل عام میشوند و تشکیلات مسیحی در مقام انتقام 20 روستا را تخریب و 3000آزربایجانی را مسله میکند! سمکو ماشیمون را ترور میکند و مسیحیان با کشتار مردم اورمیه انتقام میگیرند!

تا به مهاجرت اکراد به خاکهایمان بی تفاوتیم و تا درهای وطنمان را باز گذاشته ایم ناگزیر به تکرار تاریخ خواهیم بود. الله بیزینندی.

منابع

کتاب تاریخچه ارومیه- رحمت الله توفیق

کتاب تاریخ تهاجمات و جنایات ارامنه و اسماعیل سمیتقو- میرزا امین الشرع خوئی

قتل عام مسلمانان در دوسوی ارس-صمد سرداری نیا

فرمان گلخانه، سلطان عبدالحمید-مالیه-اؤزگور حسن 1997

 

 

 

 

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا