Jannah Theme License is not validated, Go to the theme options page to validate the license, You need a single license for each domain name.
مقالات

توهم ایمان به قدرت؛ وقتی تصویر ساخته‌شده، جای واقعیت را می‌گیرد نوشته‌ی اکبر لکستانی

در بسیاری از نظام‌های غیرپاسخگو، آنچه به‌عنوان «واقعیت رسمی» به جامعه عرضه می‌شود، اغلب نتیجه‌ی یک فرآیند مهندسی‌شده و سازمان‌یافته از تصویرسازی است. در این نظام‌ها، تصویر به‌تدریج جای واقعیت را می‌گیرد و «واقعیت موازی» شکل می‌گیرد. این پدیده که می‌توان آن را «توهم ایمان به قدرت» نامید، یعنی حاکمیت به تصویری که خود ساخته است، باور می‌کند؛ تصویری که بیش از آنکه بازتاب جامعه باشد، بازتاب ذهنیت بسته‌ی نخبگان قدرت است.

در چنین ساختارهایی، رابطه‌ی قدرت و حقیقت برعکس می‌شود. حقیقت دیگر از دل جامعه بیرون نمی‌آید، بلکه از رأس هرم قدرت صادر می‌شود. اطلاعات و تحلیل‌ها نه برای اصلاح سیاست‌ها، بلکه برای تأیید تصمیمات از پیش تعیین‌شده تولید می‌شوند. این روند معکوس به تدریج یک «اتاق پژواک» به وجود می‌آورد؛ فضایی بسته که در آن صداها بازتاب خود قدرت‌اند، نه پژواک واقعیات اجتماعی.

از دید جامعه‌شناسی سیاسی، این خوداطمینانی سازمان‌یافته نشانه‌ای از فروبستگی ساختاری در نظام ارتباطی میان حاکمیت و مردم است. رسانه‌هایی که باید نقش واسطه‌ی آگاهی را ایفا کنند، به بازوهای بازتولید تصویر بدل می‌شوند. «واقعیت» به روایت تبدیل می‌شود، و روایت، بدون امکان راستی‌آزمایی، به اصول ایدئولوژیک گره می‌خورد.

اما توهم قدرت همیشه با نشانه‌های مشخصی همراه است: انکار ناکامی‌ها، تبدیل بحران‌ها به موفقیت، امنیتی‌سازی پرسش‌ها، و تخریب سیستماتیک اعتبار منابع مستقل. در چنین شرایطی، هر داده‌ی مخالف «تحریف دشمن» قلمداد می‌شود و هر تحلیل انتقادی «توطئه‌ی رسانه‌ای». این‌گونه شکاف بین تجربه‌ی مردم و روایت رسمی عمیق‌تر می‌گردد.

مطالعات تطبیقی در حکمرانی نشان می‌دهد هرگاه فاصله بین «زندگی روزمره» و «روایت رسمی» به نقطه بحرانی برسد، اعتماد عمومی فرو می‌پاشد. این فروپاشی لزوماً به اعتراض خیابانی منجر نمی‌شود؛ گاهی به صورت خاموش، اما عمیق، در قالب سکوت، بی‌تفاوتی و کناره‌گیری شهروندان از مشارکت اجتماعی ظاهر می‌شود. سکوتی که نه آرامش است، نه رضایت، بلکه نوعی کناره‌گیری روانی خطرناک‌تر از مخالفت علنی.

در این وضعیت، مردم دچار بحران شناختی می‌شوند. کودکی که از مادرش می‌پرسد: «چرا اینجا همه چیز برعکس است؟»، نه فقط سوالی ساده، بلکه نمایانگر فروپاشی چارچوب‌های معناست. وقتی کلمات از معنا تهی شوند و حقیقت به کالایی مشکوک بدل گردد، جامعه وارد وضعیت «ابهام دائمی» می‌شود.

این توهم تقویت‌شده‌ی قدرت، در عین حال نشانه ضعف ساختاری است. …

این توهم تقویت‌شده‌ی قدرت، در عین حال نشانه ضعف ساختاری است. قدرتی که از حقیقت دور شود، مجبور به تکرار خود است. اما تکرار در نهایت به فرسایش مشروعیت می‌انجامد. مشروعیت برخلاف زور، تنها از مسیر اعتماد عمومی قابل بازیابی است.
باور به تصویر، اگر جایگزین آینه‌ی نقد شود، ممکن است موقت دوام بیاورد، اما در بلندمدت جامعه را به مرحله «بی‌باوری مطلق» می‌کشاند؛ جایی که مردم نه به تصویر و نه به تغییر آن باور دارند. این بی‌باوری، خطرناک‌ترین وضعیت ممکن برای هر حکومتی است.
در پایان، آنچه باقی می‌ماند نه ایمان به قدرت، بلکه خاطره تلخ فاصله‌ای است که هرگز پر نشد؛ فاصله‌ای میان آنچه مردم می‌زیستند و آنچه باید می‌دیدند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا