آذربایجانایرانمقالات

جایگاه و اهمیت زبان مادری 👤 حامد یگانه پور

زبان ابزار ارتباطی است که توسط آن مفاهیم بین افراد انتقال می‌یابد بعبارتی در یک گفتگو، مفاهیم هستند که نقش اصلی را ایفاء می‌نمایند و این مهم میسر نمی‌گردد مگر بوسیله زبان.

در حقیقت زبان رابط بین معانی جهت فهم بوده و انسانها توسط زبان فهم بهتری از یکدیگر یافته و باعث ایجاد تفاهم بین آن‌ها می‌گردد.

به اعتقاد ارسطو رابطه میان زبان و معنا قراردادی و بشری می‌باشد در حالیکه بر خلاف وی طبق باور افلاطون بشر از این مورد ناتوان بوده و ایجاد معانی را باید در امری فرابشری جست و جو نمود.
در اصل زبان است که مرز را برای معنا و مفهوم از بین می‌برد.

از نظر ویتگنشتاین مفاهیم ما، مرزهای جهان ما می‌باشند و حدود جهان ما تا آنجایی است که تفکرات و اندیشه‌های ما گسترش می‌یابند و هر کجا حدود و دامنه آن پایان یابد در حقیقت مرزهای جهان ما نیز پایان خواهند یافت.

در مشخص نمودن دامنه تفکر یک فرد زبان تعیین کننده است و هر جا تفکر وجود دارد بی‌تردید در آنجا زبان نیز وجود خواهد داشت چرا که بشر جهت انتقال تفکر و اندیشه خویش نیازمند ابزاری بنام زبان می‌باشد. در حقیقت مرزهای اندیشه و تفکر بشری بوسیله زبان تعیین و مشخص می‌گردد ولی افلاطون جهان حقیقی را فراسوی تفکر و مفاهیم انسان می‌داند.

از طرفی صاحب نظران معتقدند زبان تنها بعنوان ابزار ارتباطی محسوب نمی‌شود بلکه جایگاه زبان بسیار بالاتر از آن می‌باشد. زبان مجموعه‌ای از احساسات، عواطف، مفاهیم و معانی می‌باشد که قبل از تولد، کودکان با زبان و نجواهای مادرانه رشد و نمو می‌یابد وعدم درک صحیح از زبان، هستی و ابعاد وجودی یک کودک که در ناخودآگاه خویش زبان را لمس می‌نماید، به مخاطره خواهد انداخت و در اینصورت است که رشد کودک، ابعاد شخصیتی و روح و روان وی تحت الشعاع این بی‌توجهی‌ها و بعضاً غرض ورزی‌ها قرار می‌گیرد.

شکل گیری درون کودک از طریق آوا و نجواهای مادرانه شکل می‌گیرد و در این مرحله است که کودک با مفهوم زبان آشنا می‌شود.

تنها وسیله‌ای که جنین و بعدها کودک توسط آن با دنیای جدید خود آشنا می‌شود، زبان است. زبانی که با لالایی‌ها و محبت‌های مادرانه معنا پیدا می‌کند و در حقیقت کودک در گام اول مهر و محبت را بوسیله زبان فهم و درک می‌نماید و بوسیله زبان است که هویت می‌یابد.

در اصل همان نجواهای مادرانه است که هویت کودک را شکل داده و کودک بوسیله مفاهیمی که توسط زبان مادری خویش به وی منتقل می‌شود، بزرگ شده و تکامل می‌یابد.
کودک در دهه اول زندگانی نیاز مبرم به زبان مادری خویش دارد چرا که بهره گیری او از اندوخته‌های گذشته و آموخته‌های پیش رویش فقط از طریق زبان مادریش میسر می‌باشد و پس از آن است که کودک در کنار زبان مادری خویش قادر به بهره گیری از دیگر زبانها نیز خواهد بود و فراگیری دیگر زبانها در کنار زبان مادری مرزهای بشری از اندیشه و ادراک را در فراروی او می‌گشاید و به عبارتی زبان مادری یک شخص لازمه دست‌یابی وی به گستره مرزهای اندیشه و تفکر در جهان هستی می‌باشد.

زبان مادری چنان که اشاره شد انتقال دهنده اندیشه، تفکر، مهر و محبت یک انسان است و در صورت ایجاد مانع بین یک کودک و زبان مادری او در حقیقت کودک از هستی و هویت خویش جدا و محروم می‌شود و این یعنی کشتن و از بین بردن روح و روان آن کودک.

زمانی که بر یک کودک زبان دوم در اولویت بر زبان مادریش تحمیل می‌شود و او را مجبور به تحصیل با زبانی به غیر از زبان مادریش نموده و حتی او را از آموزش و یادگیری زبان مادریش محروم می‌نماییم، در حقیقت بین او و آمال و آرزوهایش، فهم و ادراکش، عواطف و احساساتش دیواری کشیده و او را از ابتدایی‌ترین حقوق انسانیش محروم کرده و در واقع زبان مادری را درون کودک می‌کشیم.

کودکان دو زبانه در ممالکی که تحصیل به اجبار فقط به زبانی به غیر از زبان مادری انجام می‌پذیرد، با مشکلات عدیده‌ای مواجه شده و صدمات وارده بر این کودکان غیر قابل جبران می‌باشد. اینجانب بعنوان نگارنده این مطلب این موارد را به عین تجربه می‌نمایم چرا که اولین فرزندم در مقطع پیش دبستانی بدلیل تکلم به زبان مادریش یعنی ترکی و سپس در کلاس اول دبستان بدلیل تدریس به زبان فارسی توسط آموزگار در کلاس با مشکلات بسیاری دست به گریبان بود و همچنان بعد گذشت سال‌ها می‌باشد. لازم به ذکر است مقطع پیش دبستانی و اول ابتدایی یکی از مهمترین و سرنوشت سازترین مقاطع زندگانی یک کودک محسوب می‌شود.

کودکی که خانه اول خویش را از جمع گرم خانواده یعنی کانون احساسات و عواطف به محلی جدید بنام دبستان که بعدها برای او بعنوان خانه دوم تعریف می‌گردد، ترک می‌نماید.

به محلی قدم می‌گذارد که در آنجا باید نیازهای خویش را به زبانی به غیر از آنچه که تا به امروز بدان تکلم نموده است بیان نماید. از طرفی آموزگار و مربی مفاهیم را به زبانی به غیر از زبان مادری کودک به او انتقال می‌دهند و در اینجا است که کودک برای اولین بار با یک تناقض عمیق مواجه شده و این موضوع بزرگترین ضربه و دوگانگی روحی و روانی را در کودک ایجاد می‌نماید. در این شرایط کودک خود را مابین دو فضای کاملا متفاوت یافته و قادر به فهم و تطبیق خویش با فضا و زبان جدید نمی‌باشد.

حال فرزند اینجانب یکی از قربانیان این تناقض و دوگانگی است.

پسرم ایلقار کودکی بسیار پر انرژی و خون گرم بود که در ابتدای ورودش به دبستان بلافاصله با دیگر کودکان و معلم خویش و حتی سایر معلمین و دیگر عوامل دبستان رابطه‌ای دوستانه برقرار نمود ولی پس از اینکه در کلاس با آموزشی به غیر زبان مادری خویش مواجه گردید و این تناقض و دو گانگی را مشاهده نمود، بهانه گیری و تغییر رفتار در او به وضوح عیان شد.

در مورد یادگیری نیز آن دسته از مطالب مفهومی که به زبان مادریش به او انتقال داده می‌شود به خوبی درک نموده و یاد می‌گیرد ولی دیگر مطالب چون قصه گویی، حفظ نمودن شعر و مطالبی را که صرفا باید به زبان فارسی انجام پذیرد، به سختی فرا گرفته و یک نوع مقاومت و بیزاری در او ایجاد می‌شود.

به هر حال کودکان دو زبانه‌ای چون ایلقار در این کشور بسیارند که از این سیستم آموزشی غلط و منسوخ، صدمات جبران ناپذیری نصیب آن‌ها می‌شود. این در حالیست که در ایران نمونه موفقی در مورد آموزش و تحصیل کودکان دو زبانه وجود دارد و آن تحصیل اقلیت ارامنه می‌باشد.

سیستم آموزشی ایران می‌تواند این تجربه موفق را که برای جمعیت حداکثر دویست هزار نفری ارامنه مهیار و اجراء نموده است، در مورد مناطق غیر فارس و دوزبانه بلاخص جمعیت چهل میلیونی در اقلیت مانده آذربایجانی و ترک زبان به اجرا در آورده و سیستم غیر علمی و غیر قابل قبول کنونی را اصلاح نماید چرا که استفاده از بهترین شرایط آموزشی و تحصیلی، حق تک تک کودکان این سرزمین می‌باشد.

منابع؛
زبان مادری در گفتمان علوم اجتماعی – سید جوادمیری
پیدایش ناسیونالیسمی ایرانی – رضا ضیاء ابراهیمی
تأملی در باره ایران – سید جواد میری
در خدمت و خیانت روشنفکران – جلال آل احمد
کندوکاو در مسائل تربیتی ایران – صمد بهرنگی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا