
این تصویر، تنها یک صحنه مضحک نبود؛ بلکه استعارهای از افرادی است که در سالخوردگی بهجای یافتن خرد، به مهرهای در بازیهای کهنه و پوسیده قدرت بدل میشوند. چه بسیارند کسانی که بهجای رشد در خرد، در پیری به ابزار حفظ قدرت بدل میشوند؛ و نظام، همان رقص بیمحتوا را با لقبهایی همچون “استاد”، “فرهیخته”، یا “چهره ماندگار” تقدیس میکند.
نمونه روشنش #حسن_انوری است؛ مردی با چهره دانشگاهی اما رسالت ایدئولوژیک که در واپسین سالهای عمرش، ویدیویی منتشر میکند و در آن بیهیچ سند تاریخی ادعا میکند زبان تورکی پس از حمله #عثمانی ها وارد #آزربایجان شد. ادعایی چنان واهی، که حتی نگاهی گذرا به دیوان ترکیِ #شاه_اسماعیل صفوی سرودهشده پیش از نخستین تماس نظامی با عثمانیها بسندهست تا آن را رسوا کند.
حسن انوری نیز، چون آن پیرمردِ رقاص، با قرکمر و روایتی بیریشه، جای خود را در صفِ بزرگان طایفهی پانفارس یافته است؛ نه بهخاطر فرزانگی، بلکه به پاس وفاداریاش به روایت غالب و دروغین آن طایفه.
انوریها را نه بهخاطر کشف حقیقت، بلکه برای مشارکت در مهندسی فراموشی، «چهره ماندگار» نامیدهاند. آنان ابزار دستگاهیاند که انکار را اصل میداند و حافظه جمعی خلقها را تهدیدی علیه وحدت ساختگی میبیند. در چنین سیستمی، ماندگاری نه پاداش دانایی، بلکه تضمین وفاداریست. #ایرنا و رسانههای رسمی، این چهرهها را چون عروسکهایی با نقاب دانش، در صحنه میگردانند تا به نام علم، سیاست حذف را مشروع کنند.
زندهبودن #زبان_تورکی تهدیدی برای روایت دروغین است و استادانی با زبان فریب مأمور انکار ریشهها و بازنویسی تاریخ به نفع سلطهاند، تا هویتهای سرکوبشده را محو کنند و فراموشی را تقویت کنند. در این میدان، تفاوتی میان پیرمردِ رقاص و انوری نیست: هر دو میرقصند، یکی با تن، دیگری با روایت؛ هر دو در خدمت فراموشیاند.
اما ملت ها حافظه دارند؛ حافظهای که نه در بایگانی، که در زیست روزانهشان نفس میکشد. حافظهای که در برابر تحریف، چون سنگ در برابر سیلاب میایستد، خاموش، اما شکست ناپذیر. چنانکه در مثل تورکی آمده: “یالان آیاق توتار، اما یئریمز”. دروغ شاید برخیزد، اما توان رفتن ندارد.
پیری، اگر به بینش نرسد، به طنز تلخ و مضحکهای در رسانه و دانشگاه تبدیل میشود. در این معرکه، هر رقصی، اگر تهی از خرد باشد، خدمت به انکار است.