Jannah Theme License is not validated, Go to the theme options page to validate the license, You need a single license for each domain name.
آذربایجانایرانمقالات

نوروز ابزار فاشیسم زبانی نیست؛ آیینه‌ی تنوع انسانی و حق بنیادین فرهنگی‌ست! ✍دکتر افشار عباسی تقی دیزج

بیانیه‌ای که اخیراً تحت عنوان «نوروز را قربانی سیاست نکنید» از سوی جمعی از به‌اصطلاح روشنفکران ایرانی منتشر شده، نه تنها فاقد بصیرت تاریخی و درک انسان‌شناسانه است، بلکه بازتابی از ذهنیتی تک‌بعدی، مرکزگرا و زبان‌محور است که همچنان در پی تعریف هویت جمعی از منظر تک‌فرهنگی و تک‌زبانی است. این بیانیه بیش از آنکه تلاشی برای بزرگداشت نوروز باشد، تلاشی‌ست برای تصاحب یک آیین تمدنی و حذف تنوعی که جوهر واقعی نوروز را تشکیل می‌دهد.

بیانیه به‌شدت از برگزاری مراسم نوروز در مناطق غربی و شمال‌غربی کشور انتقاد کرده و آن را نوعی تقلیل جشن ملی به مراسمی قومی می‌داند. در حالی‌که واقعیت این است که یکی از ویژگی‌های برجسته نوروز، ظرفیت بالای آن برای بازنمایی تنوع فرهنگی در ایران است. تلاش برای یکنواخت‌سازی آیین‌ها به جای تقویت همبستگی، نوعی سرکوب تنوع مشروع فرهنگی و تضعیف حس تعلق قومی به سرزمین مادری است.
نویسندگان بیانیه با نامیدن نوروز به عنوان «بزرگ‌ترین جشن ملی ایران»، بی‌آن‌که به خاستگاه‌های چندمللیتی و چندفرهنگی این آیین اشاره کنند، در واقع کوشیده‌اند تا تصویری تک‌روایت و یک‌سویه از نوروز ارائه دهند. روایتی که آن را صرفاً در قالب فرهنگ و زبان فارسی تعریف می‌کند. اما حقیقت آن است که نوروز نه یک میراث اختصاصی قومی، بلکه پدیده‌ای تمدنی است که ریشه در تاریخ مشترک بسیاری از ملت‌های منطقه دارد.
نفی این خصلت چندمللیتی نوروز، نه تنها بی‌انصافی تاریخی، بلکه نقض صریح حقوق فرهنگی و هویتی ملت‌هاست. در منطق حقوق بشر، هر ملتی حق دارد تاریخ، زبان، آیین و حافظه‌ی جمعی خود را بازشناسی و بازنمایی کند. حذف این حق، آن هم به نام «منافع ملی»، چیزی جز استمرار فاشیسم نمادین نیست؛ فاشیسمی که به جای چکمه، این‌بار با واژگان «وحدت» و «بی‌طرفی فرهنگی» پا به میدان گذاشته است.
تاریخ فرهنگ‌ها نشان داده که زبان واژه‌ها لزوماً با خاستگاه آیین‌ها یکی نیست. واژه‌ی «نوروز» ممکن است از ریشه‌های زبان فارسی برخاسته باشد، اما خود آیین نوروز، در مضمون، رفتار، نماد و حافظه‌ی زیسته، از دل فرهنگ‌های متنوع منطقه سر برآورده است. همان‌گونه که کریسمس با نامی لاتینی، حامل سنت‌های ژرمنی و اسکاندیناوی است، یا هالووین با واژگان انگلیسی، در آیین‌های عرفانی سلتیک ریشه دارد، نوروز نیز پدیده‌ای چندریشه‌ای است که در هم‌زیستی اقوام مختلف معنا یافته است.
در آذربایجان، این جشن قرن‌ها با نام‌هایی چون «بایرام»، «یئنی گون» و «باهار بایرامی» شناخته شده است؛ و واژه‌ی «نوروز» تنها در سده‌های اخیر، از طریق دستگاه آموزش و رسانه‌های رسمی فارسی‌زبان بر آن تحمیل شده است. آن‌چه مهم است، نه واژه، بلکه تجربه‌ی آیینی و جایگاه آن در حافظه‌ی جمعی مردم است. این تجربه، در میان ملت‌های ترک، تاریخی عمیق، غنی و مستقل دارد که نمی‌توان آن را به سادگی نادیده گرفت یا مصادره کرد.
مطالعات تاریخی نشان می‌دهند که اقوام فارسی‌زبان که عمدتاً در نواحی محدودی از استان فارس امروزی سکونت داشتند، در گذشته بیشتر آیین‌های پاییزی مانند «مهرگان» را جشن می‌گرفتند. گسترش نوروز به‌عنوان جشن بهاری، حاصل پیوندها و تعاملات فرهنگی با تمدن‌های پیرامونی بود؛ نه برآمده از یک روند بومی و درون‌زا. از این منظر، تلاش برای تعریف نوروز در چارچوبی واحد، تک‌روایت و صرفاً فارسی، نه تنها بی‌پایه است، بلکه تحریفی آشکار از پیچیدگی تاریخی و چندلایه‌بودن این آیین منطقه‌ای به شمار می‌رود. تحریفی که بیشتر به پروژه‌ای ایدئولوژیک برای تصاحب نمادها شباهت دارد.
تلاش برای تعریف نوروز در قالب یک روایت تک‌صدایی و فارسی، مصداق تحریف فرهنگی و خشونت نمادین علیه حقیقت تاریخی است. خشونتی که در لباس «تجلیل» ظاهر می‌شود، اما هدفی جز محو تنوع ندارد.
بدتر از همه، بیانیه‌نویسان با معرفی زبان فارسی به عنوان «ستون وحدت ملی»، به‌نوعی پروژه‌ی یک‌قرنه‌ی سرکوب زبانی و فرهنگی اقوام غیرفارس را توجیه کرده‌اند. اما در نگاه حقوق بشری و اخلاقی، وحدت از دل پذیرش تفاوت‌ها می‌جوشد، نه از راه حذف آن‌ها. تحمیل زبان واحد، بدون به‌رسمیت شناختن زبان‌های دیگر، مصداق نقض حق آموزش به زبان مادری است، حقی که در اسناد بین‌المللی چون کنوانسیون حقوق کودک، منشور جهانی حقوق بشر و اعلامیه‌ی حقوق اقلیت‌ها مورد تأکید قرار گرفته است.
بیانیه تلاش دارد تا ایران‌دوستی را مترادف با پایبندی به یک روایت واحد از فرهنگ، زبان و هویت ملی معرفی کند، حال‌ آن‌که ایران‌دوستی، متضمن به رسمیت شناختن تکثر زبانی، قومی و فرهنگی موجود در جغرافیای سیاسی ایران است. ایران فقط فارسی‌زبانان مرکز نیست، بلکه اقوام مختلفی از کرد، ترک، عرب، بلوچ، ترکمن، گیلک، لر و دیگران را نیز در بر می‌گیرد. > هویت ملی ایران، هم‌نشینی و همزیستی این تنوعات است، نه حذف یا نادیده‌گرفتن آنها به‌نام وحدت. انحصارگرایی فرهنگی تحت پوشش مفاهیمی چون “مدنیت ایرانی” در تضاد با واقعیت تاریخی ایران و اصول مردم‌سالاری مدرن است.
بیانیه با لحنی تهدیدآمیز اصل پانزدهم قانون اساسی را تحریف و طرح آموزش زبان‌های محلی را خطری برای “یکپارچگی زبانی” معرفی می‌کند. در حالی‌که این اصل، دقیقاً با هدف رفع تبعیض زبانی تدوین شده و به صراحت، آموزش زبان مادری را در کنار زبان فارسی مجاز دانسته است. این حق، نه تنها از منظر قانونی، بلکه از دیدگاه حقوق بشر و اسناد بین‌المللی، حقی بدیهی است. آموزش زبان مادری در مدارس، به تقویت سرمایه فرهنگی، عزت‌نفس و مشارکت بیشتر شهروندان در حیات اجتماعی منجر می‌شود. ترس‌افکنی بی‌پایه، صرفاً مانعی بر سر راه تحقق عدالت زبانی و آموزشی است.
این در حالی است که در حال حاضر، اقوام مختلف در ایران که زبان‌های غیر فارسی صحبت می‌کنند، بر این باورند که تنها پذیرش و رسمیت یافتن زبان‌های مادری آنها به‌عنوان زبان‌های رسمی در کنار زبان فارسی می‌تواند عدالت زبانی و فرهنگی را در جامعه تحقق بخشد. این یک مطالبه طبیعی و انسانی است که بر اساس حق آموزش و حفظ فرهنگ و زبان مادری بنا شده است.
علی‌رغم این بیانیه‌نویسان از اینکه در فضاهای عمومی به زبان ترکی سخن گفته می‌شود، دل‌آزرده‌اند و آن را نشانه‌ی «قوم‌گرایی» می‌دانند. اما مگر سخن‌گفتن به زبان مادری، آن‌هم در سرزمینی که آن زبان قرن‌ها زیسته، مصداق قوم‌گرایی‌ست؟ یا آن‌که تحمیل زبان و هویت فارسی از طریق نهادهای قدرت، رسانه و آموزش رسمی، عین بی‌طرفی و وحدت‌طلبی‌ست؟ این واژگان وارونه‌نما که واکنش قربانیان را سیاسی و افراطی می‌خوانند، اما کنش ساختاری غالب را «طبیعی» و «بی‌طرف» جلوه می‌دهند، یکی از ترفندهای رایج فاشیسم فرهنگی‌ست.
بیانیه از کاربرد واژگانی چون “حقوق قومی” انتقاد کرده و آن را نوعی انحراف از مفهوم حقوق شهروندی می‌داند. حال آن‌که خود در عمل، حقوق شهروندی را محدود به یک‌دستی فرهنگی می‌کند و مفاهیمی چون چندفرهنگی، برابری زبانی، و رفع تبعیض‌های ساختاری را برنمی‌تابد. در یک جامعه‌ی چندقومیتی، تحقق حقوق شهروندی، جز با به رسمیت شناختن حقوق فرهنگی، زبانی و مذهبی ائتنیک ها امکان‌پذیر نیست. اصرار بر یکسان‌سازی هویتی، نتیجه‌ای جز افزایش شکاف اجتماعی، بی‌اعتمادی سیاسی و رشد گفتمان‌های رادیکال نخواهد داشت.
ادعای «پرهیز از سیاست‌زدگی» که در متن بیانیه مطرح شده، در اوج تناقض و ریاکاری‌ست. چگونه می‌توان زبان و فرهنگ یک قوم را از طریق نهادهای رسمی، رسانه‌ها، آموزش همگانی و ساختار قدرت به‌گونه‌ای فراگیر تحمیل کرد و آن را «فرهنگ ملی» نامید اما هنگامی که دیگران زبان و هویت خود را طلب می‌کنند، آنان را به «سیاست‌زدگی» متهم کرد؟ این دقیقاً بازتاب یکی از شناخته‌شده‌ترین مکانیسم‌های سرکوب فرهنگی‌ست: سیاست‌زدگی همه‌جانبه‌ی عرصه‌ی عمومی توسط نظام مسلط، و سپس تقبیح هر واکنشی از جانب حاشیه‌ها به‌عنوان «سیاست‌زده» و «قوم‌گرا». در چنین چارچوبی، سکوت فضیلت می‌شود و سخن گفتن، گناهی نابخشودنی. اما جامعه‌ای که در آن سخن‌گفتن از حق، به سیاست‌زدگی تعبیر می‌شود، خود گواهی‌ست بر عمق بحران عدالت و آزادی در آن ساختار.
در نهایت، مفهوم «منافع ملی» که در این بیانیه برجسته شده، در غیاب عدالت فرهنگی، دروغی‌ست بی‌لباس. منافع ملی واقعی، در به‌رسمیت‌شناختن تنوع، آموزش به زبان مادری، احترام به روایت‌های تاریخی مختلف، و درک هویت‌های چندلایه‌ی مردم نهفته است. اگر این بیانیه واقعاً دغدغه‌ی همبستگی ملی داشت، به‌جای هراس از زبان ترکی، باید از آموزش دوزبانه دفاع می‌کرد؛ به‌جای سرکوب تفاوت‌ها، باید بر حقوق برابر اقوام و فرهنگ‌ها تأکید می‌کرد.
نوروز، همان‌گونه که از دل تاریخ برخاسته، باید به آیینه‌ی عدالت، کرامت انسانی و گفت‌وگوی تمدن‌ها بدل شود، نه ابزار تکرار سلطه و خاموشی اقوام. زمان آن فرا رسیده است که مفاهیم «ملی» را از نو تعریف کنیم: نه بر پایه‌ی یک‌صدایی، که بر بنیان تنوع، حقوق برابر و همزیستی عزتمند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا