مقالات

اراده بشر – توحید امیر امینی

زیستن در این دنیا دو بُعد دارد، بعد اخلاقی یا‌ ارادی و بعد غیر اخلاقی یا غیر ارادی. بعد غیراخلاقی بعدی است که‌ در آن هویت انسان و جایگاه شعور دچار بحران غیر قابل تصوری می شود و تمام جنبه‌ های زندگی او به درجه ای‌ از بی ارزشی متنزل‌ می شود چنانکه نظم‌ هستی و گام‌ سرنوشت بر هم می‌ ریزد. تمدن بشر‌ در‌ این‌ بین تخریب میشود، ریشه ای‌ باقی نمی ماند که‌ ادامه‌ ی بشری را تضمین نماید و فرد‌ ملعبه ای‌ میشود‌ در دست‌ قدرت‌ و‌ سیاست‌ مداران. در این بعد نه تنها هیچ آرمان‌ والایی، آزادی‌ و شادابی جامعه را تضمین نکرده بلکه‌ ممنوع‌ می‌ کند

چنانکه‌ عمیق ترین سرشتهای انسانی اسباب خنده و‌ تحقیر جنون آمیز‌ جامعه می شوند هر حس اخلاقی و‌ مسئولیت‌ پذیری‌ کُند میشود.

به تعبیر اریک فروم مانند جامعه‌ ای‌ از دیوانگان‌ که‌ نه‌ نقشی‌ دارند‌ و‌ نه‌ سرنوشتشان‌ را‌ خود‌ رقم‌ می زنند‌، در این جامعه بی اراده‌ انسان‌ تحت‌ کنترل احساسات‌ نامعقول خود‌ خواهد‌ بود:

نه‌ هدفی‌ دارد‌‌ و‌ نه‌ عاملیتی که پتانسیلهای‌ دنیای‌ درون‌ خویش را‌ آزادانه‌ به‌ عمل آورد.

در نهایت انسان از زندگی خود و همنوعانش بیزار میشود.

وقتی‌ کسی از‌ اخلاق و‌ مسئولیت‌ های اخلاقی اش دل‌ می بُرد کاملا تحت‌ سلطه‌  سیاست‌ ها و‌ نیروی‌ حاکم‌ می‌ شود حال ننگ‌ آورترین‌ بی‌ اخلاقی‌ صورت‌ میگیرد‌.

اصولی‌ که‌ حتی در قالب قانون‌ اساسی و‌ یا منشور حقوق بشر با هنجارهای‌ اجتماعی‌ شناخته‌ و‌ پذیرفته شده اند، به راحتی پایمال می شوند برای نمونه‌ حق و‌ حقوق شهروندی که با‌ پایمال شدن آن تمام‌ زیر‌ بناهای اجتماعی و‌ حقوقی‌ بشر و‌ از‌ لحاظ اخلاقی تمام‌ عزت نفس انسان تخریب و‌ سرکوب شده و‌ باعث می‌ شود انسان از بیان حقیقت چشم پوشی کند.

بطوری که در نبود‌ حقوق شهروندی شکل و‌ قالب ذهن بشر خالی‌ از اعتماد‌ و‌ اعتقاد‌ می شود:

 بخاطر نبودن‌ اعتقاد‌ و‌ اعتماد شهر به خویش، زیر بنای قدرت پشت‌ نقاب‌ ترس پنهان می‌ ماند. یا‌ نمونه‌ دیگر و‌ میراث محیط زیست که تاثیرات‌ منفی آنرا چه‌ در آینده فرزندان‌ خودمان‌ و‌ چه‌  در دور‌ افتاده ترین و‌ دور از‌ ذهن‌ ترین نقاط‌ جهان‌ مشاهده‌ خواهد‌ شد‌.

برای مثال خشک‌ شدن دریاچه اورمیه‌ محصول بی اراده‌گی‌ و‌ بی مسئولیتی‌ های‌ گوناگون در برداشت‌ منابع‌ آب و‌ مدیریت زیست بوم و‌ نیازهای اجتماعی جوامع است و پیامدهای منفی آن چه‌ در سطح‌ محلی و‌ جغرافیایی و‌ چه‌ در‌ سطح‌ ملی‌ و‌ بین‌ المللی‌ حس خواهد‌ شد.

با همین‌ رویکرد‌ و اگر با کمی مسئولیت پذیری و اراده‌ به مسائل نگاه‌ کنیم خواهیم‌ دید‌ که حتی هم اکنون‌ جوامع‌ بین المللی‌ حاضرند‌ برای‌ نجات‌ دریاچه‌ اورمیه‌ قدم‌ پیش‌ گذاشته‌ و‌ هزینه‌ کنند.

امروز‌ در‌ جوامع‌ ما کسانی‌ که‌ خواستار‌ حقوق‌ شهروندی چه‌ در سطح ملی یا‌ چه در سطح فردی هستند اما‌ متاسقانه‌ به‌ خاطر‌ بی ارادگی مجریان‌ قانون و بی مسئولیتی‌ عدالت‌ در قبال اتباع‌ جامعه، فعالین‌ و‌ افرادی‌ که خواستار‌ احیای‌ حق‌ و‌ حقوق طبیعی‌ و‌ اجتماعی خود در چهارچوب‌ قانون‌ و‌ اخلاق هستند تهدید‌ میشوند یا سرکوب یا زندانی هستند‌ که‌ این‌ نشانگر‌ بی‌ اخلاقی و غیر ارادی بودن‌ قانون‌ است.

پس میتوان‌ نتیجه‌ گرفت‌ که اگر انسان‌ با‌ نام‌ خود‌ خوانده‌ شود و انسان‌ باشد، بعد‌ اخلاق‌ و‌ اراده‌ را در‌ خود‌ بپروراند مسلما‌ در جامعه‌ نیز احترام‌ ، مسئولیت‌ پذیری و استقلال‌ اعتلا‌ می‌ یابد.

افرادی‌ می‌ توانند‌ هویت‌ خود‌ را آزادانه‌ تعالی دهند‌ و‌ خود‌ اتکایی، مسئولیت‌ پذیری در مقابل‌ آزادی‌ و‌ جامعه، عدم‌ دخالت‌ در‌ حقوق و‌ آزادی‌ های مشروع‌ دیگران، مدارا‌ و‌ احترام‌ به قوانین‌ مدنی‌ شکوفا‌ خواهد‌ شد.

در‌ چنین‌ سرزمینی‌ قابلیت‌ های اتساعی‌ بالا میرود و‌ شهر‌ میتواند‌ نیروهای‌ درونی‌ خویش را در مسیر‌ اهداف و‌ آمال انسانی‌ به‌ کار‌ گیرد، و‌ از‌ قانون، تقوا‌ و‌ عقل سلیم‌ بجای‌ نفرت‌ خشونت‌ و‌ تبعیض بهره‌ گیرد.

 این‌ نمونه‌ تمام‌ عیار زندگی‌ ور‌ این‌ بعد‌ است که‌ هستی‌ انسانیت‌ در‌ شعاع‌ آن‌ شکل‌ می‌ گیرد‌. اینجا‌ ورای‌ مادیات‌ و‌ شهوات به طرز‌ فوق‌ العاده‌ و‌ تحول‌ برانگیز‌ میل انسان برای‌ زندگی‌ بیشتر‌ می‌ شود فضا باز‌ میشود‌ برای‌ رشد‌، تفکر‌، تکثر‌ و‌ اندیشه‌ های‌ عمیق برای‌ پایه‌ گزاری‌ و‌ بنای‌ مدنیت.

امانوئل‌ کانت‌ چنین‌ بستری را مسئول‌ جرات اندیشیدن می‌ داند‌ و اندیشیدن خود مبتنی بر تکثر، تنوع، خود شناسی، خود سامانی و خود باوری و بیش از هر چیز اراده‌ است.

یعنی او دیگر بازیچه قدرت نیست طبعا‌ قدرت حاکم انسان بی اراده‌ را ترجیح می دهد زیرا او قابل کنترل است و برای‌ پیشبرد‌ اهداف سیاسی بهتر نقش بازی می کند.

 پس با هر ابزاری که در دست داشته باشد تلاش می کند تا اتباع جامعه را بسوی ابزار بودن‌ سوق دهد، این ابزار شامل هر چیزی از رسانه ها گرفته تا بازار‌ و‌ امیال غرایض طبیعی انسان است.

قدرت‌ تلاش میکند تا به کمک این‌ ابزارها‌ افرادی بسازد‌ که نه‌ بر اراده‌ و‌ اخلاقیات‌ استوارند‌ بلکه‌ به هر‌ سو رانده‌ می شوند.

همچنین‌ صادق و‌ شفاف نیستند و به خاطر همین‌ شهوت رانی می کنند و شکوه و‌عزت انسانی خود را از دست می‌ دهند که به تعبیر‌ هگل و‌ مارکس این یک از‌ خود‌ بیگانگی عظیمی است که‌ انسانهای‌ دستساز‌ در شعاع‌ آن هویت خود را از دست می‌ دهند.

در‌ مقابل‌ اگر‌ انسانها‌ وا‌ ندهند و‌ به‌ عقل، منطق، قانون و فرامین‌ اخلاق پایبند‌ بمانند هیجگاه در‌ چنین‌ ورطه ای‌ فرو‌ نمی روند بلکه‌ چه‌ بسا‌ همانند‌ سدی استوار آبهای‌ خروشان‌ سیاست‌ را در‌ چهارچوب اخلاق‌ به‌ سوی‌ تعالی‌ هدایت‌ می‌ کنند.

توحید امیرامینی ۱۴۰۱/۰۵/۲۲

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا