آذربایجان

بخش‌هایی از مصاحبه رسانه‌های آذربایجان با رضا دقتی در باره قره‌باغ 

رضا دقتی، عکاس جهانی می‌گوید: «فرق بین قاراباغ سال ۱۹۹۲ را با قاراباغ امسال همچون فرق بین سفید و سیاه، شادی و ماتم، مراسم عروسی و عزا یافتم.»

طی این سفرتان قاراباغ را چگونه دیدید؟
-فرق بین قاراباغ سال ۱۹۹۲ را با قاراباغ امسال همچون فرق بین سفید و سیاه، شادی و ماتم، مراسم عروسی و عزا یافتم.
کدام عکس از جنگهای قاراباغ همواره جلوی چشمان شماست؟
کمی فکر میکند، گویا هرآنچه اتفاق افتاده از مقابل چشمانش می گذرد؛
-در ماه فوریه سال ۱۹۹۲ بود. همه با پای برهنه درحال ترک خوجالی بودند. بعضی به دنبال جسد عزیز از دست رفته اش، برخی به دنبال عزیزان گمشده شان بودند. من و قهرمان ملی الاه وئردی باقروف باهم بودیم. هرجا میرفت همراهش میرفتم. یک زن دستانش را باز کرده فریادزنان به سمت ما می آمد:
پیدا کردم، پیدا کردم. بچه ام رو پیدا کردم…
تابه آن روز هرگز ندیده بودم مادری از پیدا کردن جسد بیجان فرزندش آنقدر خوشحال شود. درد عمیقی بود…. ارمنی ها چشمان آدمها را زنده زنده با قاشق های چای خوری درآورده سپس کشته بودند. همین بلا را سر پسر آن زن هم آورده بودند.
بغض گلویش را میفشارد…
دردهایی که در زمان جنگ قاراباغ شاهد بودید را می توانید فراموش کنید؟
-بیشتر شعر میخوانم. وقتی که شعر میخوانم و یا گوش میدهم استرس های جنگ کم می شود.
تصور اینکه عکس های من دیدگاه دنیا را عوض خواهند کرد باعث می شود همه آن استرسها ارزش اش را داشته باشند. شده که در حین عکاسی زخمی شدم. بوده مواقعی که تا داخل کفشم پر از خون شده، ولی همیشه حتی جلوتر از سربازها حرکت کرده ام. ولی من معتقدم باید عکس بگیرم و به همگان نشان دهم. در این راه اگر مرگ هم باشد برای آن حاضرم. اکنون جنگ قاراباغ با پیروزی پایان یافت. نه تنها سربازان آذربایجان ، من هم انتقام گرفتم. لذت انتقام چیز دیگریست. من هم به وسیله عکس هایی که گرفته ام انتقامم را گرفتم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا