مقالات

به بهانه چالشِ ۲۰۰ روزه آییل و خانواده اش در رسمی کردن نامش – آراز سلیمانی

طبق نظر "پی یر بوردیو" تبعیض‌ها، نابرابری‌ها و بی‌عدالتی ها در زندگی اجتماعی، محصول نابرابری در توزیع سرمایه‌های فرهنگی است.

بررسی جامعه شناختی کژکارکردی فرهنگ رسمی و مقاومت بدیل های فرهنگی غیر رسمی. چگونگی ‌فرآیند اجتماعی تغییرِ مرجعیت فرهنگی در چالش با فرادستی و استیلای فرهنگ رسمی.

طبق نظر “پی یر بوردیو” تبعیض‌ها، نابرابری‌ها و بی‌عدالتی ها در زندگی اجتماعی، محصول نابرابری در توزیع سرمایه‌های فرهنگی است.

تری ایگلتون در کتاب “ایده فرهنگ” نشان می‌دهد که در جهان متکثر امروزی، چگونه به تدریج فرهنگ به امر پرابلماتیک یا مسئله‌دار تبدیل می‌شود. مسئله وی تنها فقط مشکلات بخش فرهنگ نیست بلکه کلیت فرهنگ به صورت نوعی مسئله برای انسان تبدیل شده است. وی در بحث “نزاع بر سر فرهنگ” به خوبی نشان می‌دهد که مهم ترین درگیری تمام کشورهای جهان، مسئله فرهنگ است. چالش‌های قومیتی، نژادی، زبانی؛ چالش بر سر حد و مرز فرهنگ‌ها؛ از میان رفتن زبان‌ها، نسل‌کشی‌های فرهنگی، قومیت‌کشی، اهمیت جایگاه فرهنگ در فروپاشی شوروی سابق که در آن هویت‌های قومی استقلال خود را اعلام کردند؛ ظهور مسئله چند فرهنگ‌گرایی در آمریکا و اروپا و نزاع بر سر فرهنگ‌های در حال ظهور در جوامع توسعه‌یافته؛ گسترش بنیادگرایی مذهبی در اسلام، یهود، مسیحیت، گسترش جنبش‌های اجتماعی نوین مانند جنبش‌ اجتماعی زنان و بسیاری از تحولات دیگر موجب شده است تا کل فرهنگ به مثابه مهم‌ترین و بزرگترین مسئله دنیای امروز شکل گیرد. ایران و بطور اخص جامعه آذربایجان نیز درگیر چنین مسئله های فرهنگی می باشد.

مطلوبیت فرهنگی در جامعه انطباق فرآیند “جامعه پذیری” با نظام ارزشی و هنجاری مورد تایید و تاکید فرهنگ رسمی حاکم می باشد. بعبارتی دیگر “جامعه پذیری” همان فرآیند پذیرش “فرهنگ رسمی” از سوی جامعه هدف است.

در جوامع چند فرهنگی وجود یک فرهنگ رسمی و غیر رسمی شدن فرهنگ های دیگر موجبات مرجع شدگی گروه انسانی فرهنگ رسمی و هژمونی اجتماعی آن گروه فرهنگی را فراهم می آورد.

در دایره المعارف علوم اجتماعی در تعریف گروه مرجع آمده است: گروه مرجع گروهی را می سازند که فرد خود را با آن یکی می داند، اندیشه ها و افکارش را از آن می گیرد و همواره درستی یا نادرستی اندیشه ها و افکارش را با معیارهای آن می سنجد.

مفهوم گروه مرجع یکی از مفاهیمی است که برای تبیین منابع تولید نگرش، رفتار و به کارگیری معیارهای خودسنجی و دگرسنجی به کار می رود. اهمیت این مفهوم در مشخص سازی سازوکارهای رابطه ی افراد با گروه های اجتماعی می باشد. بنابر تعریف مرتون، نظریه گروه مرجع به دلیل تلاش برای کشف همانندی ها و شناسایی الگوی مناسبات اجتماعی به عنوان نظریه ای جامعه شناختی، نفوذ ساختارهای اجتماعی را بر گرایش های رفتاری افراد بررسی می کند. این نفوذ در سطوح مختلف ذهنی (شناختی، تعلقی و تعهدی) وعینی (رفتاری، نمادی و نهادی) نمود پیدا می‌کند.

گروه های مرجع بلحاظ کارکردی در سطوح فردی و اجتماعی، با ارائه بازخورد فرهنگی-اجتماعی ، گسترش همنوایی در جامعه و همانندسازی ارزشی در بین انسانهای مورد شناسایی شده خود، به منبعی برای شکل گیری نگرش ها، نیازهای هنجاری و مقایسه ای، پناهگاه هویتی، معیارهای ارزیابی(خودسنجی و دیگر سنجی) و تامین نیازهای اخلاقی و معرفتی جوامع هدف می پردازند.

در پیِ انکار فرهنگ های غیر رسمی و یا فرودست انگاری آنان و دفاع از ایماژ فرادستی خود از سوی گروه فرهنگی دارای مرجعیت رسمی و با عدم شناسایی و تشخیص آنان بستر ناسازگاری، تضاد و تخاصم بین رسمی ها و غیر رسمی ها، خود را بصورت مساله ای اجتماعی در کنش های متقابل اجتماعی نشان خواهد داد. بحران هویت و گسست ارزشی در این شرایط نمود عینی به خود گرفته و با شکل گیری خرده فرهنگ های متضاد که خود را بعنوان بدیلی برای فرهنگ رسمی می انگارند، جامعه دچار دسته بندی ها و تمایزات قطبی می شود. در صورتیکه فراگیری و نفوذ این مساله (نظام فرهنگی معیوب) به حدی برسد که حساسیت های اجتماعی از سوی مردم و نخبگانِ فرهنگ غیررسمی انباشته شود و از سویی حساسیت های اجتماعی مردم و نخبگانِ فرهنگ رسمیِ حاکم نسبت به آن مضمحل شده باشد، جامعه وارد مرحله واگشتگی فرهنگی شده و گسست گروه های فرهنگی- اجتماعی اتفاق می افتد.

بر طبق اثر انعکاسی و بازخورد بحران ها بر یکدیگر، تمایز و توسعه فرهنگی نامتوازن در کنار دیگر تمایزات اجتماعی ( تمایزات منطقه ای، قومی، زبانی، اقتصادی و… ) منجر به عدم توزیع عادلانه هرچه بیشتر فرصت ها و سرمایه ها موجی ازاحساس محرومیت و نارضایتی ها را در حوزه های مختلف خلق می کند. منطبق با تئوری سرایت، نارضایتی ها از بخشی به بخش دیگر و از حوزه ای به حوزه ای دیگر سرایت می کند.

در چنین شرایطی فضای اجتماعیِ فرهنگ غیررسمی برای مطرح شدن الگوهای مرجعِ بدیل باز می شود و با گسترش الگوهای مرجعِ بدیل، فرهنگ غیررسمی خود را در قامت بدیل فرهنگ رسمی، ایماژ مرجعیت را در خود بارز شده می بیند.
یکی از همین الگوهای مرجع بدیل، الگوی انتخاب نام فرزندان تازه متولد شده در فرهنگ های غیر رسمی می باشد. انتخاب نام های ترکی بجای نام های فرهنگ رسمی حاکم، الگوی بدیلی است که همراه با تاثیرات دیگر الگوهای فرهنگی-اجتماعی در آذربایجان مقاومتی جانانه را در به چالش کشیدن مرجعیت فرهنگ رسمی، داشته و در حال صورت بندی بدیل آذربایجانی آن مرجعیت است.

عدم تامین نیازها و انتظارات فرهنگی از سوی گروه فرهنگی مرجع رسمی و برعکس تامین آنها از طرف گروه فرهنگ غیر رسمی، امکان گزینش بدیل مرجعیت فرهنگی (غیر رسمی) و واپس زدگی فرهنگِ رسمی را محیّا می نماید. در این بین میزان برخورداری گروه مرجع از سرمایه فرهنگی، سرمایه اجتماعی، سرمایه اقتصادی و سرمایه نمادین شانس انتخاب را برای آن تقویت می کند.

تغییر مرجعیت فرهنگی نتیجه عدم انطباق واقعیت ها، اهداف و نیازهای جامعه و مرجعیت های رسمی با یکدیگر می باشد. از طرفی بالا بودن میزان مطلوبیت و جذابیت الگوها و گروه های مرجع غیررسمی به نسبت نوع رسمی، نابسامانی معرفتی و انحرافات و آسیب های الگوها و گروه های مرجع رسمی موجبات ناتوانی نظام فرهنگی رسمی در تولید گروه های مرجع متنوع، متناسب با متغیرهای اجتماعی چون قومیت، جنسیت، ادیان و… فراهم می آورد. از سویی دیگر واگذاری جهت دهیِ استراتژیک بنیان های فرهنگی و سازمان های رسمی به و عناصر و عوامل گروه های مرجع انحرافی(نظیر تفکر ایرانشهری) از وجوه دیگر زمینه مندی تغییر مرجعیت فرهنگی در آذربایجان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا