۱_ حاکمیت مرکزی اقتدار و مشروعیت خود را از دست داده و توان برقراری نظم اجتماعی و اجرای دیپلماسی و قدرت اداره سیاسی و اقتصادی کشور را از دست داده است.
۲_ اوپوزیسیون و گروههای مخالف حاکمیت در ارمنستان توان و انگیزه فعالیت ندارند و تقریبا بصورت منفعل مانده و گهگداری حرکات بینتیجه و گذرا انجام میدهند که نشان دهنده سردرگمی آنها این شرایط بحرانی کشورشان میباشد.
۳_ با توجه به معاهدات و همکاریهای بین المللی بین جمهوری آذربایجان، ترکیه و روسیه، کشور ارمنستان ملزم به پس دادن سرزمینهایی است که اشغال کرده بود و احتمالا با عملیاتی شدن کریدور زنگهزور خاکهایی بیشتری نیز از دست خواهد داد که بخشی از مردمش نیز بدلیل ضعف دولت مرکزی در طول حیات کشورشان بی میل به قبول شهروندی جمهوری آذربایجان نیستند.
۴_ با توجه به وضعیت اقتصادی و سیاسی دنیا و بحران انرژی و سایر بحرانهای طاقت فرسایی که اروپا درگیرشان میباشد امکان حمایت کشورهایی مانند فرانسه و آلمان و حتی واتیکان از ارمنستان عملا به صفر نزدیک شده است. گاها سیاستمداران این کشورها برای کسب رای در دوران انتخابات مختلف از کارت ارمنستان استفاده میکنند ولی فقط در حد حرف باقی میماند ولی این حرکات پوپولیستی برای ارامنه نان و آب نمیشود.
۵_ با توجه به اینکه غرب برای مقابله با قدرت و نفوذ تورکها در سیاست و اقتصاد جهان روشها و ترفندهای جدیدی آغاز کردهاست، عملا وجود ارمنستان اهمیت خود را از دست داده و جز هزینه اضافی، سود دیگری برای آنها ندارد.
۶_ جامعه مسیحیت و دشمنان اندیشه تورکگرایی برای اینکه در آینده بتوانند از این مهره فعلا منسوخ شده استفاده کنند و برای جلوگیری از نابودی کامل این غده سرطانی، مجبورند با تکه تکه کردن و الحاق بخش اعظمی از این کشور جعلی به روسیه، این غده را برای مدتی به کمای مصنوعی برده و مانع از مرگ کامل آن شوند و به نوعی این فرزند نامشروع را برای مدتی به بطن مادر برگردانده و حفاظت نمایند.
هرچند در علم سیاست پیش بینی کردن صحیح نمیباشد ولی با کنار هم قرار دادن دلایل فوق تحلیل اینجانب به متلاشی شدن کشور ارمنستان در آینده میباشد…
سیامک کوشی