آلیک ممدوف:
«ما با سیم بوکسل به شوشا صعود کردیم، پس از ۱۴ ساعت شناسایی در نیم متر برف، ۴۰۰ نفر باید از آن صخره بالا میرفتند. ما با چاقو، تپانچه و اسلحههای کوچک به جنگ رفتیم. می دانستیم چه چیزی در انتظار ما است. ما اطلاعاتی دریافت کرده بودیم که ۵۰۰ ارمنی در قسمت ورودی [شوشا] بودند. کمترین تعداد در این طرف بود و در مواضع دیگر تعداد توپخانه سنگین و نیرو حداقل سه برابر بیشتر از اینجا بود. زیرا آنها فکر می کردند از آنجا حمله خواهیم کرد. آنها تصور نمی کردند که ما بدون توپخانه، با صعود از صخره هایی که هیچ کس تصورش را نمیکرد، وارد جنگ خواهیم شد. نه تنها آنها، بلکه هیچ کس دیگری نیز فکر نمی کرد که ما قصد داریم شوشا را با چاقو پس بگیریم. اگر ژنرال ما (فرمانده نیروهای ویژه ارتش آذربایجان حکمت میرزایف) مأموریت نظامی درست و مختصات مناسبی [برای این عملیات] نداشت ما می توانستیم نابود شویم. اما همه چیز با دقت یک طلاساز سنجیده شده بود. ما از صخره ها بالا رفتیم و تن به تن جنگیدیم. نمی توانم به طور قطع بگویم، ولی بطور تخمینی حدود ۴۰ سرباز ارمنی را با چاقو در آن حمله زدم. حتی وحشتی که بین آنها قرار بود بوجود آید توسط ژنرال [حکمت میرزایف] محاسبه شده بود و به محض بروز وحشت، هر یک از ما به صورت گروهی در جهت مخالف پراکنده شدیم. ارمنی ها دیگر با هیجان و ترس به سمت همدیگر شلیک می کردند. آنها حتی به سربازان خود اعتماد نداشتند. هر ارمنی که نزدیک می شد توسط یک ارمنی دیگر زده میشد. چونکه می توانستیم در لباس آنها ما باشیم. شوشا عظمت، قدرت و بیباکی سربازان ما را به آنها نشان داد. آنها به اندازه کافی سلاح، مهمات و نیرو در شوشا قرار داده بودند تا بتوانند یک سال از آن دفاع کنند. شوشا در عرض چند ساعت به قیمت خون شهدای ما، مردانگی و بیباکی آنها گرفته شد.»