
در خرداد سال ۸۵ چه گذشت؟ آیا عکسالعمل در سطح تودهای به یک کاریکاتور نشان از درک سطحی آن توده نسبت به کاریکاتور دارد یا اینکه نشان از یک تبعیض و تحقیر ریشهدار در همه لایههای زیرین اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نظم حاکم بر علیه آن توده؟
در هفتهنامهٔ ایران جمعه، ویژهنامهٔ روزهای جمعهٔ روزنامهٔ ایران (به صاحبامتیازی خبرگزاری جمهوری اسلامی) ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۵ در صفحهٔ «کودک و نوجوان»، بهصورت کمیکاستریپی باعنوان «چه کنیم که سوسکها سوسکمان نکنند» منتشر شد.
در این کمیکاستریپ پسربچهای با زبان «سوسکی» به سوسک میگوید: «Soosoo soosking sisko sooski sooskung». اما چنانکه در متن گفته شدهاست، چون سوسک زبان خود را درست نمیفهمد، از حرفهای پسربچه سر درنمیآورَد و به زبان تُرکی بهسادگی میگوید: «نمنه؟» (چی؟). بنابراین زبان سوسک، همان زبانی است که پسربچه بدان سخن گفتهبود.
در متنی که در کنار کاریکاتور و تحت عنوان «گفتمان» آمده نوشته شده: «… مشکل اینجاست که سوسک زبان آدم حالیش نمیشه. دستور زبان سوسکی هم آنقدر سخته که هشتاد درصد خود سوسکا هم بلد نیستن و ترجیح میدن به زبانهای دیگه حرف بزنن. وقتی سوسکها زبان خودشونو نمیفهمند، شما چهجوری میخواهید بفهمید؟! واسه همین مذاکره به بمبست میرسه و روشهای شیرین خشونتآمیز لازم میشه.»
شیوههائی (روشهای شیرین خشونتآمیز) که برای مبارزه با سوسکها پیشنهاد میشود شبیه شیوههای حذف مخالفان سیاسی و مدنی توسط حکومت میباشد و هر كسي این مقاله را بخواند بسادگی متوجه میشود که منظور از این مطلب، ترکها هستند.
هنگامی که کاریکاتور و مطلب روزنامه ایران جمعه در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۸۵ به زیر چاپ رفت، شاید کاریکاتوریست و نویسنده و سردبیر نشریه تصوری از واکنشهای مردم به این امر نداشتند. شاید هم در نظر آنان چنین نوشته و کاریکاتوری توهین محسوب نمی شد. اما میتوان گفت که تبعیض، تحقیر و برنامه آسیمیلاسیون سیستماتیک در همه لایههای زیرین اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نظم حاکم بر علیه اتنیک غیر حاکم -غیر فارس-، یک حافظه فردی و جمعی تاریخی (معاصر) از تحقیر را برایشان مورد تجربه قرار داده بود که شاید جنین رویکردهایی تنها به مثابه قطره کوچکی بود که کاسه صبر مورد ظلم قرار گرفتهگان را لبریز کرد.
از سوی دیگر احتمال نداشتن تصوری از واکنش مردم ترک از سوی ناشران و نویسندگان آن مطلب نیز خود گواهی است به موضوع تحقیر و تبعیض در جامعه که تبدیل به یک پدیده عادی برای اتنیک حاکم شده است.
سازمان ارزش های جهانی نتایج تحقیقی را منتشر نموده است که در آن ایران جز کشورهای به شدت نژادپرست طبقه بندی می شود. بنا به نتایج تحقیق این سازمان ایران هفتمین کشور به شدت نژادپرست در سطح دنیا است که پایبندی به ارزشهای انسانی در آن کمتر دیده می شود.
بر اساس همان برنامه سیستماتیک تحقیر-آسیمیلاسیون تفکرات و دیدگاههای صاحبان نشریه که همانا دولت می باشد نسبت به ملت ترک در ایران اعلام شد و می توان چنین گفت که دولتیان با زبانی رسا این بار با ابزار مطبوعات ترکها را به حشره چندشآور تشبیه کردند.
همه مردمان غیر فارس در ایران، بویژه ترکها، در حافظه تاریخ معاصر خود با این گونه رفتارهای متناقض و دوگانه آشنا هستند: از یک سو «مردم غیور، وطن پرست، سر ایران و آگاه» معرفی شده و از سویی دیگر همواره توسط رسانه های حکومتی اعم از صدا و سیما، مطبوعات و کتب درسی و … مورد تحقیر، تمسخر و ظلم قرار می گیرند و نیز نمی توانند از داشته ها و پتانسیلهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خویش بهره گیرند.
با توجه به واقعیات موجود در جامعه و نیز برملا شدن چهره شوونیسم و برنامههای نژادپرستانه دولت که این بار از آستین مطبوعات بیرون آمد و علیرغم مبارزات ملت ترک در برابر چنین اقداماتی، این بار تصمیم به اعتراضات وسیع و گسترده علیه تبعیض، تحقیر و نابرابری اعمال شده از سوی حکومت گرفته شد.
از روز سه شنبه ۲۶ اردیبهشت اگر چه در دانشگاههای تبریز و ارومیه و بعدا زنجان و شهرستانهای دیگر اعتراضات آغاز گشته و دانشجویان دانشگاههای تهران نیز بیانیه های متعددی صادر کرده بودند ولی تا روز اول خرداد این اعتراضات از وسعت و انسجام لازم برخوردار نبود. در اعتراض به این تبعیضها و تحقیرها ابتدا دانشجویان دانشگاه های تبریز ، تهران و اورمیه ، با اقدام به تحصن ، این عمل هتاکانه ی روزنامه ی ایران را محکوم کردند . بعد از آن دانشجویان دانشگاه آزاد تبریز ، آزاد اورمیه ، دانشگاه دولتی و آزاد اردبیل ، مراغه ، زنگان ، تهران ، امیرکبیر ، علامه طباطبایی ، خواجه نصیر ، تربیت معلم تهران ، تربیت معلم آزربایجان ، خلخال ، قزوین ، گیلان ، میانه ، همدان ، سهند و بسیاری دیگر از دانشگاه ها ، با تحصن در محوطه ی دانشگاه های خود ، توهین روزنامه ی ایران را محکوم کردند
چند روز بعد، بار دیگر توهین تکرار میشود و همین روزنامه مقالهای چاپ میکند با عنوان «چنگیز میمیرد» که بسیار مستهجن است.
تقریبا ده روز بعد از چاپ این مقالهها روز یکم خرداد صدها هزار نفر از شهروندان و دانشجویان در تبریز از ساعت ۱۶ با حضور در خیابانهای تبریز خواستار پایان بخشیدن به سیاستهای ظالمانه حکومت در قبال ترکها شدند. دانشجویان دانشگاه تبریز پیش از آن در دانشگاه تجمع میکنند و سپس از دانشگاه خارج شده برای دادن نامهای اعتراضی به کاریکاتور روزنامه ایران بطرف استانداری حرکت میکنند.
مهم ترین شعار مردم معترض «هارای هارای من تورکم» بود که نشان دهنده درد اصلی ملت آذربایجان در مورد انکار هویت آنان و تبعیض سازمانیافته بر علیهشان بود. اما مسئولان با اقدامات خشن و غیر انسانی اعتراض مدنی تبریزیان را به تشنج کشیده و گاز اشک آور، باتوم های الکتریکی، نیروهای ضد شورش و نیز گلوله را جهت ممانعت از ادامه اعتراضات بکار گرفتند.
در روزهای بعد شهرهای، ارومیه، زنجان، اردبیل، خیاو (مشگین شهر)، مراغه، مرند، میانه، قوشاچای (میاندو آب)، سولدوز (نقده) و … برای همبستگی با قیام تبریز و اعتراض به توهین روزنامه ایران به تظاهرات بزرگ دست میزنند. در ارومیه دفتر روزنامه ایران و ساختمان رادیو و تلویزیون آتش زده میشود و در تظاهرات اردبیل، خیاو (مشگین شهر) و سولدوز(نقده) پلیس بروی مردم آتش گشوده و تعداد زیادی کشته میشوند.
طبق اعلام تلویزیون ایران چهار نفر به نامهای: توحید آذریون (۲۵ ساله)، همت اسمزاده (۳۵ ساله متأهل)، حسین فتحی پور(۱۷ ساله دانش آموز)، عسگر قاسمی (۳۹ ساله متأهل) در سولدوز (نقده) کشته شدند.
این حرکت اعتراضی که سراسر آذربایجان و تهران را فرا گرفت و نزدیک به یک ماه ادامه داشت، طبق نوشته سایتهای اینترنتی فعالین جنبش ضد تبعیض آذربایجان، بر اساس تحقیقات غیر رسمی و بر اساس شواهد عینی جمعآوری شده حدود ۵۰ نفر کشته و مفقود، هزاران نفر زخمی و جمعا یازده هزار نفر دستگیر می شوند.
رئیس دادگاه انقلاب تبریز فقط تعداد دستگیر شدگان تبریز را ٣٣٠ نفر اعلام کرد و پلیس هم کشته شدگان سولدوز را چهار نفر ذکر نمود.
این در حالیست که انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران، نهادهای مدنی مدافع حقوق بشر فارس، احزاب، گروه های سیاسی، شخصیت های فرهنگی و سیاسی، هیچ کدام هیچ اعتراضی نکردند.
با این حال اعتراضات ضد نژادپرستی حول مسئله کاریکاتور روزنامه دولتی ایران نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ضد نژادپرستی ملل غیرقارس در ایران میباشد. چرا که توده عظیمی از مردم به عنوان یک بدن سیاسی در مقابل نظم دگرستیز موجود قد علم کرد و نابرابری را فریاد زد.
از سوی دیگر حضور این چنینی مردم در خیابانها به قدری گسترده بود که بنا به اذعان میانسالان تنها با روزهای منتهی به انقلاب اسلامی ایران و سقوط رژیم شاه قابل مقایسه بود.
در پلاکاردهایی که شرکت کنندگان در اعتراضات با خود حمل می کردند و آن را محکوم میکردند. بر اساس تعریفی بود که جنبش ضدنژاد پرستی ترکان در ایران از مفهوم نژادپرستی منطبق بر تعریف بین المللی آن استخراج کرده بود.
این در حالیاست که بحث وجود نژادپرستی در ایران امری مختص و معطوف به ترکان نبوده و بسیاری از کارشناسان حوزه اجتماع، نژادپرستی فارسی را فرهنگی آمیخته به فرهنگ سیاسی فارسی در ایران قلمداد می کنند که سلامت روان جمعی جامعه فارس زبان را به مخاطره انداخته است. مهمترین نمود این نقصان روانی، در نوع واکنش گسترده مخاطبان فارس زبان به رویدادهای مختلف و افراد مشهور در رسانه های جمعی می باشد که با ادبیات توهین آمیز، الفاظ رکیک و تمسخر بنیانهای اخلاقی و انسانی و بدون آنکه تحت تاثیر هرگونه فشار دولتی باشند به واکنش می پردازند.
در این مورد «کنوانسیون بینالمللی رفع هر نوع تبعیض نژادی» در تعریف واژه «تبعیض نژادی» متفاوت از خوانش کلاسیک آن، تبعیض نژادی را چنین بیان می کند: «تبعیض نژادی اطلاق میشود به هر نوع تمایز و ممنوعیت یا محدودیت و یا رجحانی که براساس نژاد و رنگ یا نسب و یا منشا ملی و یا قومی مبتنی بوده و هدف یا اثر آن از بین بردن و یا در معرض تهدید و مخاطره قراردادن شناسایی یا تمتع و یا استیفاء در شرایط متساوی از حقوق بشر و آزادیهای اساسی در زمینه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و یا در هر زمینه دیگری از حیات عمومی باشد.»
بسیاری از فعالان سیاسی و تحلیلگران این حوزه بر این باورند که نا امیدی ترکان از تهران به مثابه مرکزیتگرایی و دگرستیزی، نگاه همسان جریانهای مختلف سیاسی مرکزگرا چه اصلاح طلب چه اصولگرا، چه سوسیالیستی و چه لیبرال بر نادیده گرفتن حقوق ترکان و رویکرد تبعیضآمیز آنان سبب شد که روح جمعی ترکان در ایران در کنار اعتراضاتی که بعدها در تهران صورت گرفت، قرار نگیرد.