آذربایجانایرانمقالات

ایرانیت یعنی استبدادخواهی و دشمنی با جمهوریت و اسلام ✍وحید محمدی

برخلاف اپوزیسیون مرکزگرا که در شوونیست‌ بودن و آریایی‌بازی دست کمی از حکومت مرکزی ندارند، مشکل ما صرفاً جمهوری اسلامی نیست،

ما نه با اصل جمهوریت و نه با اسلامیت به عنوان یک دین اجتماعی هیچ مشکلی نداریم، بلکه از سه اصطلاح جمهوری اسلامی ایران، با ایرانی بودن آن مشکل داریم؛ ایرانیتی که از سویی مذهبی خودساخته و خرافی را دخیل در سیاست نموده و از سوی دیگر تئوری‌های قبیله گرایانه‌ که در مخالفت با دموکراسی و بنیان اندیشه اسلامی است.

یعنی اگر روزی جمهوری اسلامی هم نباشد، برای ما بودن در چارچوب ایران همچنان یک تحمیل است و مادامی که ما به عنوان ملت کبیر ترک دربرابر اقلیت تاجیک زبان استبدادخواه پان ایرانیست و شعوبی در جایی به نام ایران قرار داریم، مشکل ترک و فارس برجای خود باقی خواهد ماند.

آقایان این پنبه را از گوششان خارج کنند که حل مسئله ترک در چارچوب یک ایران دموکراتیک ممکن است. زیرا تاریخ صدساله اخیر که هویت ایرانی را تعیین نمودن، از ایران و ایرانیت چیزی جز استبدادخواهی و تخریبگری را نشان نمی‌دهد و از اساس با مفاهیمی نظیر دموکراسی در تضاد است. همانطور که عنوان بریتانیای کبیر قابل جمع با دموکراسی نبود و نهایتا در امریکا، آفریقا و آسیا از هم فروپاشید.

توجه داشته باشیم که حتی معدود مخالفین به اصطلاح مترقی حکومت فعلی اعم از لیبرال و چپ که کوچکترین تاثیری بر سیر رویدادهای سیاسی جامعه‌ی به اصطلاح ایرانی ندارند، اما به مرکزگرایی و نژادپرستی حکومت هیچ انتقادی ندارند و از این لحاظ همیشه از دموکراسی‌خواهی و یک حکومت قانون محور به دور و نزدیک به دو نوع استبداد مذهبی یا استبداد نژادگرایانه هستند. این دو جریان ایرانی حتی در بسیاری موارد به سبب داشتن اندک دانش آکادمیک به عنوان ایدئولوگ‌های هویت تبعیض‌آمیز «ایران، ایرانی، ایرانیت» نقش بازی کرده و اقشار روشنفکری ملل تحت ستم را با آسیمیله سازی آنها به عنوان بازیگران دسته دو در فضای روشنفکری ایران، اخته نموده‌ و انرژی‌شان را به هرز برده‌اند. (طبق تجربه و مشاهدات شخصی و دوستان نزدیک)

به تعبیری دعوای این دو قشر ایرانی، به شکلی مسخره چیزی بیش از انتخاب بین آفتابه‌ی حوزه علمیه یا کروات پالانی نیست. مطالبه تاجیک‌های در حاکمیت یا اپوزیسیون طی صد سال گذشته نهایتا بین شهرنو یا خانه عفاف در رفت و آمد بوده است. اگر جز این است یک نیمچه حزب تاثیرگذار لیبرال یا چپ ایرانی نام ببرند.

از این منظر هرگاه آزربایجان صدای تجدد و دموکراسی خواهی حقیقی را بلند می‌کند، چون این صدا نه استبداد، نه تئوکراسی و نه نازیسم و نه مرکزگرایی را بر نمی‌تابد، لذا از قدرت‌های در حکومت تا مخالفین ایرانی‌اش همه آنچنان که امامشان گفت برعلیه ما به وحدت کلمه می‌رسند: حول «ایران پارسی».

درحالی که اپوزیسیون مرکزگرا با گرایش به سمت نازیسم چون با جمهوریت و اسلام مخالفت داشته و حکومت را جمهوری اسلامی خوانده و آنرا حکومتی غیرایرانی می‌نامد، اما حرکت ما در مخالفت با این جریانات و قدرت حاکمه، اتفاقا آنرا جریانی ضد جمهوریت، ضد اسلامی (شبهه کمونیستی) و به غایت ایرانی می‌دانیم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا