ایران

نامه‌های محرمانه محمدرضا شاه و منوچهر اقبال نخست‌وزیر، در مورد تاریخ هخامنشی

در نامه‌های محرمانه منتشر شده منتسب به محمدرضا شاه و منوچهر اقبال نخست‌وزیر دهه ۳۰ خورشیدی ایران، پرده از واقعیات تاریخی بر می‌دارد که برای خود دولتمردان پهلوی نیز عیان بوده است.

متـن نامـۀ اولین دکتر منوچهر اقبال به شـاه، در هشـدار دادن از پیـامـدهای رسمیت بخشیدن به تقویم شاهنشاهی (باحـذف بـرخی آداب و الـقـاب و مدایح):
 
 
محضر اعلیحضرت همایونی – دام عزه ؛ پس از سلام وعرض احترام، چاکر همیشگی شما
 
 
محرمانه معروض میدارد که تصویب احتمالی تاریخ وتقویم کهنه و پوسیدۀ ایران باستان، بر
 
 
مبنای سال جلوس کوروش هخامنشی – که از شخصیتهای منفی تاریخ ایران است وفضایح و
 
 
فجایع فراوانی را سبب گشته؛ و در صورتیکه تمایل ملوکانه باشد حاضرم تا مدارک خود را
 
 
دراثبات این مطلب مشروحاً تقدیم حضورکنم سبب تضعیف موقعیت حکومت<……>و
 
 
 
همواره <…> پهلوی خواهد شد و این توهّم را در اذهان عوام ایجاد میکند که اعلیحضرت
 
 
از تقویم هجری اسلامی -که با گوشت وخون ما مسلمانان ایرانی آمیخته شده – رویگردان یا
 
 
دلزده است!حال آنکه این بندۀ درگاه نیز میزان عشق شمـا به پیامبر اسلام و ائمۀ اطهار ابرار را
 
 
همواره برأی العین دیده وبسمع صدق شنیده ام پس،خواهشمندم بعرایض این کهنه غلام درگاه
 
 
التفات فرمائید وهشدار دوستانۀ بنده را جدّی و بی تعارف لحاظ نمائید ؛ کــه مبادا با تـصویب
 
 
این تقویم پوسیده، درجلسۀ آتیۀ مشترکه درمیان مجلسَین شورا و سنا (که از قرار معلوم، بنا شده
 
 
که در مورَّخۀ ۲۰ اسفند ۱۳۵۴ برگزار گردد) اولاً بهانه ای دوباره به دست اقلیّت شورشگر و
 
 
سرکش زرتشتیها-که همواره در تاریخ ایران ما عامل بدبختی و آشفتگی مردم ومیهن عزیز بوده
 
 
و جنجال طلبی در نهاد ایشان نهفته است – داده شود،که سبب بهمـریختگی اوضاع ایران کنونی
 
 
نیز بشوند! و ثانیاً گروههای چپ وافراطیون نیز همین مسئله را غنیمت شمرده و ضربۀ کاریشان
 
 
را بر پـیکر تـنـومند حکومت <…….> پهلوی وارد سازند.اما درخاتمه،موظفم که بعرض عالی
 
 
برسانم که منطبق بر فرمایشات شاپور حمیدرضا که محرمانه بعرض مبارک رسیده) مأمورین مـا
 
 
نیزخبراز پیدایش فرقۀ خطرناکی با عنوان«جنبش زرتشتی نوین» داده اند ،که مأمورین ساواک نیز
 
 
ایشان را مخفیانه زیر نظرگرفتـه و از جلـسات و همایشهای سرّی ایشان،عکس و فیلم ونوارهایی
 
 
برداشته و به این چاکر تحویل داده اند ؛ که باید خودتان آنها را ملاحظه فرمائید. این فرقه شعارش
 
 
تغییرمذهب مترقی اسلام بمذهب خرافی زرتشت است، که آرزوی قلبی و باطنی هر زرتشتی را در
 
 
ایران پیگیری میکند! اعلیحضرت اگرتقویم آنها را نیز رسمیت بخشد، آب فراوانی بآسیاب ایشان
 
 
ریخته،که دفعش برای ساواک هم مقدور نیست! لهذا عجالتاً استدعای محرمانه دارد که بی هیچ
 
 
ترحم و ملاحظه ای حکم به دستگیـری واعدام عوامل و سران «جنبش زرتشتی نوین» بفرمائید و
 
 
از تصویب تقویم پوسیدۀ کورش نیز به بهانه ای، اعلام انصراف فرمائید.والسلام؛جان نثار:م اقبال
 
 
۱۸ بهمن ماه ۱۳۵۴ هجری شمسی
 
 
××××××××××××××××××××××××××××××××××××
 
 
 
((متن نامۀ محرمانۀ شاه به دکتر منوچهر اقبال))
 
 
جناب دکتر منوچهر اقبال – نوروزتان پیروز باد ؛ با سلام – امیدوارم حالـتان خوب باشد و همواره
 
 
با شادابی و سـرزندگی روزافزون و همـیشگی که در شما سراغ داشـتـه و دارم، مشغول بکار باشید.
 
 
غرض از این پیام محرمانه، این بود که مدتی است شما کمتر احوال من را جویا میشوید و از آن همه
 
 
گرمی و صمیمیتی که سابق به من اظهار میداشتید کمتر میتوان آثاری مشاهده کرد. من شخصاً شما
 
 
را دوست داشته و دارم.لابد شما نیز نسبت به من هنوز چنین احساسی را دارید. دیـشب حمید رضا
 
 
اخوی من، سبب دلگیری شما را چنین بیان داشته که چون من خلاف توصیۀ شما تقویم رسمی ایران
 
 
را تقویم شاهنشاهی ۲۵۰۰ سالۀ ایران باستان قرار داده ام، از من دلخور شده اید. ونیزگفته که شما
 
 
با اساس جشنهای برگـزار شـده در تخت جمشید قلباً مخالف بوده اید ولی بجهت حفظ مصالح ما
 
 
و مملکت حرفی نزده اید. من به حمیدرضا گفتم که چرا جناب دکتر اقبال(که ارادتمندشان هستم)
 
 
بخود من لااقل محرمانه انتقادشان را ایراد ننموده و اکنون پس از چندسال گذشتن از جریان جشنها
 
 
من تازه دارم این را میشنوم؟ بلی قبول دارم که در نامۀ اخیرشما (در اواخر سال ۱۳۵۴ خورشیدی)
 
 
جهت ممانعت از تصویب تقویم جدید، من بویـی از نارضایتی شما از برگزاری آن جشنـها نیز حس
 
 
کردم. شما سالهاست که بخوبی من را میشناسید ومحرم اسرار من بوده و هستید. بیاد دارم که هر
 
 
هنگام دلگرفتگی داشتم، شما مرهم زخمهای دل وجان من بودید.دوست دارم آن عواطف هنوزهم
 
 
ادامه داشته باشند.آنطورکه حمید رضا بمن گفته گویا شما تحقیقات وسیعی در تاریخ ایران باستان
 
 
داشته اید و حرفهای ناگفتۀ فراوانی در سینۀ خود انباشته اید. اگرما را لایق گفتن آن حرفهای ناب
 
 
وتحقیقات ارزشمند میدانید، پس بگرمی استقبال میکنیم که آنها را به ملطفت خود مرقوم فرمایید،
 
 
تا هم من و هم دیگر اطرافیان و هم همگی مردم ایران از آن بهرمند شوند.بدیهی است که من خود
 
 
یک مسلمان هستم و به مسلمان بودن خود افتخار میکنم ، و رسمیت بخشیدن من به تقویم باستـانی
 
 
شاهنشاهی ایران تنها بـجهت یادبود عظمت ایران عزیز است. اما شاید اشتباه میکنم. لذا پذیرای هر
 
 
گونه انتقاد آرام و خیرخواهانه نیز هستم وکتابتان را تماماً خواهم خواند وبدون تعصب قضاوت خود
 
 
را بشما اظهار خواهم داشت. در پایان، سال خوب وخوشی را برایتان آرزومندم با کامیابی وخرسندی.
 
 
نوروز ۱۳۵۵ خورشیدی- محمدرضا پهلوی
 
 
×××××××××××××××××××××××××××××××××××
 
 
 
 
(متن پاسخ دکتر اقبال به نامۀ محرمانۀ شاه))
 
 
(با حذف آداب و القاب مرسوم درآن زمان):
 
 
 
 
محضر پیشگاه اعلاحضرت<……>شاهنشاه ایران؛ عرض سلام و تبریک سال نو، با آرزوی<…>وعذر
 
 
قصور خدمت از این غلام <……>؛ بندۀ چاکر از قدیم الایام <……> بوده ام. بعرض می رسانم که
 
 
تا آخرین نفس و تا پای جان به شما وفادار بوده وبعد از این هم خواهم بود<……>. واما رنجیدگی بنده
 
 
از شخص شخیص و متشخص اعلاحضرت همایونی نبوده؛ بلکه ازآن نااهلانی است که در امور آیندۀ این
 
 
آب وخاک، اعمال سلیقۀ شخصی میکنند و امـور را با سوء استفاده ازحسن ظن همایونی، براعلیحضرت
 
 
محبوب<…….>مشتبه میسازند؛که یکی از آنهمه فقط آن جشنهای پرهزینه ویکی دیگر همین تصویب
 
 
تقویم ۲۵۰۰سالۀ کهن ایرانی است. اعلاحضرت از شرارت افرادیکه بتوجیه و تشویق آن عالیجناب برای
 
 
اجرای دو مسئله پرداختند،خبرنداشته اند.بنده بحکم شرف و سوگندی که بر وفاداری به شما خورده ام ،
 
 
وظیفه دارم تا شما را ازخطری جدی که سبب تزلزل ارکان حکومت <……> خواهد شد و بهانه هایی
 
 
بس سترگ بدست بدخواهان <…….> خواهد داد آگاه سازم.گذشته ازاینکه اعلیحضرت خود درجریان
 
 
انـدوهـبار «جهانی سازی مذهب مقدس شیعه و دین و آئین مترقی اسلام»، که چندین تن از بزرگان ایران
 
 
و جهان از جمله جناب نیلتس بوهر و آینشتاین و در همان اوان، بـرادر فقید اعلیحضرت شاپور علیرضای
 
 
بی نظیر، جان عزیـز خود را بر سراین مسئله نهادند، سوگند یاد کردید که تا آخرین دم حیات شریفـتان،
 
 
در راستای ایدۀ آینشتاین فقید و نیلتس بوهر، یعنی : تبلیغ اسلام و تشیع اثـناعشری تا رسمیت یافتن یک
 
 
مذهب در جهان «دنیای واحد – دین واحد» ازهیچ تلاشی فروگذار نفرمائید . بنده نیز از همان ابتدا که
 
 
جناب آقای عباس هویدا چاکر را با آینشتاین مربوط ساخت که در اروپا بودم و جریان را نیک بیاد دارید
 
 
ازهیچ تلاشی در راستای این ایدۀ مقدس و همانقدر در راستای استحکام مبانی حکومت<……>شما
 
 
فروگذار نکرده ام. بهرحال،این دو امر اعلاحضرت درارتباط با جشنهای گذشته و تصویب تقویم جدید
 
 
در نظر این چاکر، نه تنها خونهای آن بزرگمردان را اندکی پایمال ساخت، بلکه موجبات تزلزل ارکان و
 
 
پایه های حکومت<…….> شما را فراهم خواهد آورد؛ویقین دارم که اعلیحضرت بهیچوجه راضی به
 
 
هیچیک از ایندو نخواهند بود؛زیرا اعلیحضرت خود چنانـکه میفرمایند یک مسلمان و مفتخر به دین مبین
 
 
اسلام هستند و سوگند خود را در جریان مزبـور، به یاد داشته و دارند و هرچند قصد ایشان اعتلای میهن
 
 
و ملیّت در برابر بیگانگان اسـت، اما دیـگران از این مسائل استفادۀ دیگری خواهند کرد<…….>؛ که
 
 
جناب شاپور حمیدرضا نیز متفطن این مهم گشته اندو اما سبب آنکه تا کنون از اظهار صریح پیرامون این
 
 
مسائل امساک و خودداری داشته بودم، یکی احترامی بود که همواره خود را به اداء آن در پیشگاه همایونی
 
 
مقید داشته ام؛ و دیـگری، فقدان موقعیت مناسبی که بتوانم بنحوی این مطالب را بعرضتان بازگو کـنم کـه
 
 
قلب شما از این کهنه غلام پیشگاه<…..> برنگردد که اکنون این فرصت حاصل آمد. پس به فرمان و امر
 
 
همایونی<……> گردن اطاعت نهاده و باهمکاری جناب شاپور حمیدرضا وجگرگوشه ام جناب شهریار
 
 
شفیق،که نهالی است پروردۀ سایۀ شفقت و مرحمت شخص اعلاحضرت<…….>، به این مهم بی نظیر
 
 
که تکلیف ایران را برای همیشه با زرتشتیان روشن و مشخص خواهد کرد، دراسرع وقت خواهم پرداخت.
 
 
بنده کهنه غلام درگاه همایونی – جان نثار : م.اقبال
 
 
نوروز ۱۳۵۵ هجری شمسی
 
 
××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
 
 
 
نامه‌ی شاه به منوچهر اقبال
جناب مستطاب و دانشمند اندیشمند، دکتر منوچهر اقبال – دام اقباله؛
 
 
کتاب ارزشمندی را که نزدیک به ٨ ماه از اوقات فراغت خود را ، صرف نگارش و تحقیق و تدوین آن نموده اید، با حوصله و دقت کافی و دور از چشم اطرافیان خواندم.
 
 
من بسختی میتوانم باورکنم که کسی با اشتغالات فراوانی که شما دارید، بتواند هشت ماهه چنین اثـر نفیسی را با آنهمه گستردگی و پراکندگی تحقیقات موجود در آن، ارائه دهد.
اما چون نبوغ ذاتی در خانوادۀ مرحوم اقبال السّلطنه، امری مشهود است، این در مورد شخص شما برای من ثابت گشـته و سرعت عمل حضرتعالی درانجاح امور محوّلۀ مملکتی ما سرمشقی است برای دیگر مسئولین.
وامّا، کتاب نفیس شما را مو بمو خواندم.
نزدیک به پنجاه روز از اوقات فراغت خود را فـقـط برای مطالعۀ آن صرف کردم وگاه شبها در بستر خواب نیز به مطالب آن می اندیشیدم. ابتدا قبول کردنش سخت بود که بپذیرم واقعاً ملت ایران اینهمه سال با دروغهای مورّخان سرگرم شده باشند و به یک چنین تاریخ سراسر افسانه ای دل خوش کرده و بر سر قبری اشک ریخته باشند که مرده ای درآن قبر اصلاً نبوده است (زرتشت و دیگر شخصیتهایی را میگویم که استوانه های تاریخ ایران هسـتـند!!)؛ ولی با انصاف و بدون تعصب، کتابتان را خواندم و به این نتیجۀ تلخ و باورنکردنی رسیدم که خود من نیز عمری در اشتباه بوده ام.
صراحتاً میگویم که اکثر نزدیک به همۀ گفته هایتان دراین کتاب منطقی بنظر میرسد؛ اما چند نکته بـرایـم مجهول یا مبهم باقی مانده، که شما باید حضوراً توضیح بدهید و با من درمورد آنها بحث دوستانه بنمائید که اگر بازهم ثابت شودکه اشتباه کرده ام، بدون درنگ تسلیم همگی کتاب شما خواهم بود.
باری، پی بردم که کوروش هخامنشی و نیز دیگر پادشاهان ایران باستان، افرادی نبوده اندکه ارزش داشته باشند تا تقویم آنـها را مجدداً ترویج بدهیم اما جناب دکتر اقبال، با اینکه من پذیرفته ام کـه تصویب این تقویم درسال گذشته (اسفند١٣۵۴) شاید اقدامی عجولانه از من بود و شاید اشتباهی بزرگ (که پیشگوئیهای شما نیز درست درآمد)، اکنون نمیتوانم در این شرائطی که حزب توده در عرصۀ دانشگاه و در میان نسل نوجوان ایران ، به تاخت وتاز و گردوخاک کردن مشغول است،یک بهانۀ دیگر نیز با چاپ کتاب ارزشمند شما دست کمونیستها ومارکسیستها بدهم تا زرتشتیها را نیز به جمع خود اضافه کنند.
گذشته از ایـنکه، فقط این مسئله خشم زرتشتیها را برنمی انگیزد، بلـکه تمامی احزاب ملیگرا با من وشما دشمنی خواهند کرد و بیم آن میرود که انتشار این کتاب و اعلام ساقط شدن تقویم مزبور، تیر خلاصـی برای ایران و در نتیجه سقوط درکام کمونیست باشد.
لیکن برادرم شاپورحمیدرضا و شهریارجان و نیز برخی دیگر سخت اصرار دارند که هم کتاب را سریـعاً منتشر کنیم و هم من رسماً تقویم را ساقط کـنم. درخواست من اینستکه کمی صبرکنیم ودرشرائط مساعدتری (و لو چند سال بعد) این کار را انجام بدهیم.
نظر شما چیست؟! دوست دارم بی پرده به من پاسخ بدهید.
 
 
مراقب خود باشید. محمدرضا پهلوی – ١٠ اسفندماه ١٣۵۵
 
 
 
 
××××××××××××××××××××××××××××
 
 
(( پاسـخ دکتر اقبال به نامۀ شاه به او پس از مطالعۀ
 
 
کتاب(اسفند1355ش) و نگرانی نابجای شاه از چاپ
 
 
چنین کتابی در چنان اوضاع و احوال اجتماعی)):
 
 
 
 
 
 
محضر اعلیحضرت همایونی<……> – دام مجده العالی؛
 
 
غلام آستان همایونی معروض میدارد که نگرانی اعلاحضرت
 
 
نابجاست؛ زیرا اکثریت و قاطبۀ مردم عزیز ایران ما مسلمان
 
 
هستند وگروه کوچک و پرهیاهوی حزب توده و کمونیسم
 
 
و مارکسیسم و توله شغالهائی که بانگ زوزۀ سگان شوروی
 
 
کمونیستی را حکایت میکنند، نسبت به این مردم،همواره در
 
 
اقلیت فاحش هستند.چه فرق میکندکه اقلیت<…> دیگری
 
 
چون زرتشتیان نیز بدانها بپیوندند؟! جسارت است، بنده نیز
 
 
چون والاحضرت شاپور علیرضای فقید و والاحضرت شاپور
 
 
حمید رضای عزیز،همان هنگام که زوزۀ اولـیّۀ کمونیسم از
 
 
حلقوم ناپاک مصدّق <……..> تحت لوای مِلیّت در آمد،
 
 
پیشنهادکرده بودم که این زوزه را باید در نطفه خفه ساخت
 
 
اما بعرایض حقیر و برادران بزرگوارتان وجمعی دیگر، محل
 
 
همایونی نفرمودید تا آنکه اتباع مصدّق تحت لوای آزادی یا
 
 
ملی گرائی یا دموکراسی یا غیرها… با کمک شوروی قیام
 
 
کردند و نام یک خیابان بزرگ در یک پایتخت بزرگ اسلام
 
 
وبا یک جمعیت عظیم مسلمان وایرانی را از تابلوی آن محو
 
 
ساخته ونام ننگین استالین کثیف را درروز روشن جلو روی
 
 
ما ومردم، برروی آن نصب کردند وخون چند ایرانی مسلمان
 
 
راکه اعتراض کرده بودند، باکمال گستاخی برزمین ریختند
 
 
و اعلاحضرت بازهم در مورد مصدّق مهربانی و لطف نابجا
 
 
روا داشتند! آری، ثمر آن مهربانیها دو چیز شد: یکی اقتدار
 
 
مصدق و حزب مارکسیست او، که با قیام علیه شما چیزی
 
 
نمانده بود ایران عزیز را درکام نهنگ سیری ناپذیر شوروی
 
 
کمونیستی بیندازد وملت ایران و اسلام را زیرمجموعۀ ایـن
 
 
ابرقدرت طماع قراردهد؛ و بیاد دارم آن روزکه خبر به من
 
 
رسید که اتباع مصدق نام استالین را بر آن خیابان نهاده اند
 
 
از شرم و آزرم، آرزوی مرگ برای خود کردم! تا آنکه خـبر
 
 
رسید اعلیحضرت دوباره با شکوه و عزت<……..> بـه
 
 
میهن بازگشته اند واتباع مصدق نزد مردم منکوب شده اند.
 
 
دومین نتیجۀ الطاف ومراحم نابجای ملوکانه درحق مصدّق
 
 
امروز پس از سالها از گور او دوباره زبانه کشیده وشعله ور
 
 
گشته است. آری؛ دوباره حزب توده؛ دوبـاره کمونیست و
 
 
مارکسیست شدن جمعی ازجوانان ونونهالان خام این وطن
 
 
عزیز! آیا بازهم جای ترحم و عواطف ملوکانه است؟! آیـا
 
 
نباید فرمان ملوکانه صادر فرموده، تا تمامی سران احـزاب
 
 
توده وکمونیسم ومارکسیسم اعدام شوند؟! سعدی گوید:
 
 
دست بر پشت مار مالیدن به تلطف، نه کار هشیارست!
 
 
کآن بداخلاق بی مروّت را سنگ بر سر زدن سزاوارست!
 
 
ببخشید مرا اگر هرچه دردل داشتم (طبق فرمودۀ خودتان)
 
 
بی پرده بر قلم رانده و بازگو نمودم. اما در پایان، اطمینان
 
 
به اعلاحضرت میدهم که: همانطوری که مرحوم آیت الله
 
 
العظمی بروجردی – اعلی الله مقامه – از بازگشت شما در
 
 
واقعۀ مرداد ١٣٣٢، در پیامی رسمی اظهارخوشنودی خود
 
 
و علماء قم را اعلان داشتند ، امروز نیز نباید اعلیـحضـرت
 
 
اتحاد خود را با علماء اعلام و مراجع عظام اسلام ازدست
 
 
بدهـند؛ زیرا مارکسیست شدن این میهن عزیز، همانـقـدر
 
 
برای ایشان اسف بار است،که برای اعلیحضرت همایونی.
 
 
علیهذا کله، برای بار آخر خواهش میکنم که اجازه دهید
 
 
این کتاب که ثمر سالهای سال تحقیقات این بنده است،
 
 
فوراً بچاپ برسد و توزیع گردد. و دیگر اینکه تقویم را
 
 
همان تقویم هجری شمسی که هم ایرانی و هم اسلامی
 
 
است، ابقاء فرموده و تقویم کوروش را ابطال فرمائید.و
 
 
قول شرف میدهم که اکثریت ملت ایران از این تصمـیم
 
 
استقبال خواهند کرد وعلمای اعلام نیز جانب شما رادر
 
 
قبال کمونیستها و زرتشتیها و ملیگرایان حفظ میکنند و
 
 
کشور از یک تـفرقۀ شوم و مرگبار نجات پیدا میکند، و
 
 
بیگانگان به اهداف پلید خود نمیرسند، چون اتحاد شما
 
 
وملت را خواهند دید.والسلام.چاکر درگاه اعلاحضرت
 
 
همایونی.جان نثار: منوچهر اقبال- ١٢ اسفند ١٣۵۵ش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا